نور شریعت

فقه سیاسی- فقه عبادی - فقه معاملاتی- کلام- عقاید- تفسیر-پاسخ به سوالات مذهبی

نور شریعت

فقه سیاسی- فقه عبادی - فقه معاملاتی- کلام- عقاید- تفسیر-پاسخ به سوالات مذهبی

نور شریعت

این وبلاگ جهت آشنایی با تالیفات ارزشمند و آثار استاد گرانقدر حضرت آیت الله شریعتمدار جزایری میباشد

بایگانی
  • ۰
  • ۰

 به هرحال پس ازبیان معنای این دوواژه نسبتی که میان آنهاست روشن می گردد 0  

فصل اول معنای فقه 

فقه درلغت به معنای فهم است وبر این معنااهل لغت اتفاق دارند  [1] ودرکلمات فقهانیزهمین معناآمده است و اولین تعریفی که از فقه دراصطلاح فقهاواصولیهابیان شده تعریف شیخ طوسی درکتاب عده الاصول است که ترجمه آن این است  

((فقه درلغت به معنای فهم است وفهم دانشی است که انسان را به انجام دادن مقتضای خود می کشاند0000 وفقه دراصظلاح مسائلی است که محمول  درآنهااحکام شرعی عملی است برغیروجه تصدیق وکاشف از حقیقت این تعریف این است  که محمول درمسائل فقه ازقبیل احکام است مانند وجوب وندب واباحه وغیراینها ازاقسام دیگر000 حکم یا ازشرع گرفته می شود که شرعی است  ویاازغیرشرع گرفته می شود که حکم عقلی است ودرمسائل فن اخلاق وآداب وصنایع محمول واقع می شود واحکام شرعیه یا عملیه هستندکه محمول واقع می شوتددرقضییه  برای موضوع کلی 

که مقصوددرآن قضییه شناخت احکام اعمال شخصییه افراداست تابروفق آن احکام فرد عمل نماید مانند گفتارماحج بیت واجب است برهرکس که توان به آن داشته باشد که مقصود شناخت حکم حج زید است مثلاوعمل اوست به این حکم 0 0  0 )) [2]

      وچون این تعریف ناقص ومورد اشکال واعتراض بود دیگران آن را نپذ یرفتند  هرچند شیخ برخی از آنهار پاسخ گفته ازجمله آنکه چگونه به فقه علم می گوئید وآنچه ازظواهر قرآن واخبار آحاد به دست می آید افاده علم به حکم  نمی کند؟ پاسخ داده درفقه علم به حکم واقعی پیدا نمی شود لیکن علم به حکم واصلی پیدا می شود واطلاق علم بر فقه از جهت حصول علم به حکم واصلی است نه ازجهت علم به حکم واقعی 0 

اشکال دیگرچرا درفقه می گوئید علم به احکام شرعی وحال آنکه فقیه احاطه به تمام احکام ندارد ؟؟ پاسخ داده مقصود آماده بودن اوست برای به دست آوردن تمام احکام به داشتن نیروئی که باآن می تواند با مراجعه به دلیل شرعی حکمی را که نمی دانسته به دست آورد0   [3]     پس ازشیخ طوسی محقق حلی درکتاب معارج الاصول فقه را چنین تعریف کرده است   

((جمله ای از علم به احکام شرعیه عملیه که بر اعیان آنها استدلال می شود ومقصود از شرعیه چیزی است که استفاده شده از نقل شرع آنراازحکم اصل ویا ازامضای شرع آنرا وپذیرفتن او ))[4] 

وچون این  تعریف نیزناقص بود شهید اول درکتاب ذکری تعریفی دیگر آورد به این بیان   

((فقه علم به احکام شرعیه عملیه است ازدلیلهای تفصیلی برای تحصیل سعادت اخروی ))[5] 

وپس ازاو شهید ثانی چنین تعریف کرده  ((فقه درلغت فهم است  ودراصطلاح علم به احکام شرعیه عملیه است که این احکام  ازدلیلهای تفصیلی به دست آمده )) [6]   

تانوبت به صاحب معالم رسیدتعریفی را آورد که بسیاری ان راپذیرفتند تابه شهرت رسید  

((فقه علم به احکام شرعیه فرعیه است از دلیلهای تفصیلی آنها ))  [7]  وآخرین تعریف ازسید نعمت الله جزائری است که  ((فقه علم به احکام شرعیه فرعیه است از دلیلهای تفصیلی و حصول این علم یا بالفعل است ویابالقوه قریب بالفعل )) [8]  

این تعارف گوناگون درتاریخ تطور علم فقه نشانگرتکامل تعریف علم فقه دردوره های پیشرغت  

این علم است  پیش ازصاحب معالم درتعریفها ازاحکام فرعیه  اثری نبود واین قیدرا صاحب معالم آوردتاتعریف اختصاص به مسائل فقه پیداکند زیرا تعاریف سابق که این قیدرانداشت شامل احکام اعتقادی نیز می شدچون مسائل اعتقادی ازجمله احکام عملیه است زیراعقائد اعمال جانحی هستند 

لیکن تعریف سیدنعمت الله جزائری کاملتروجامع است زیرا قید بالقوه وبالفعل راکه آورده که علم فقه راشامل شود برای فقیهی که عالم به تمام مسائل فقه است وفقیهی که درحال حاضر دانا نیست  ولیکن توانائی به دست آوردن حکم مجهول رابا مراجعه به ادله مقرره دارد وتعاریف پیش ازسید  

اختصاص به قسم اول داشت  زیرا درتعاریف سابق احکام  باالف ولام استغراقی آمده بود که ظهور درتمام مسائل داشت یعنی فقیه کسی است که درحال حاضر آگاه به تمام مسائل باشد بااینکه اکثریت فقهاازقسم دوم هستند ودرحال حاضرعالم به تمام مسائل فقهی نیستند پس تعاریف سابق 

شامل اکثریت فقها نمی شد  0  

خلاصه تعریف فقه  

((آگاهی به احکام شرعی فرعی است بااستناد به دلیلهای تفصیلی هرمسئله )) وفقیه کسی است که می توانددرهرمسئله فقهی ازکتاب  ؛ سنت ؛ عقل ؛ اجماع  وغیر اینها حکم شرعی فرعی آن مسئله رابه دست بیاورد خواه درحال حاضر آگاهی به تمام مسائل راداشته باشد یانداشته باشد لیکن توان به دست آوردن حکم راازروی دلیل داشته باشد 0 

مسائلی که درعلم فقه بررسی می شود تکالیف ووظائف افراد است که ازنظرشرع حکم آنهاتعیین می گردد وباتوجه به این تعریف آگاهی به مسائل اعتقادی ازعلم فقه بیرون است  ونیزآگاهی به  

مسائل اصول فقه ازفقه بیرون است زیرا این مسائل ازحکام فرعی نیست 0  

فصل دوم معنای سیاست  

سیاست درلغت به معای شایسته ساختن مردم است با راهنمائی کردن آنان به راهی نجات  دهنده دردنیاوآخرت  [9]  وسیاست مدنی تدبیر امور زندگی جامعه است برروشهای عدالت و استقامت  

وانجام دادن هرکاری است به نحوشایسته  [10] وسیاست دراصطلاح به معنای شیوه وتدبیری است که برای اداره جامعه به کار گرفته می شود ودرگذشته نه چندان دور به معنای مجازات سخت همبه کار برده اند  [11]  گاهی درکنارسیست واژه مدنی آورده می شود وگفته می شودساست مدن درمعنای  آن چنین آمده است (( معرفت کیفیت تدبیر قوانین که  مقتضی مصلحت عمومی است ازآن جهت که مردم متوجه به تعاون شوند به کمال حقیقی واین علم راحکمت مدنی نیز گویند وچون  دواعی افعال مردم مختلف است وتوجه حرکات ایشان به غایت متنوع 000 پس بالضروره تدبیرمی بایدکرد که هریک رابه جای خود نگاه دارد وبدانچه استحقاق داشته باشد قانع گرداند و  دست هریک رااز تعدی وتصرف درحقوق دیگران کوتاه کند وبه شغلی که متکفل آن بوده مشغول  گرداند واین تد بیررا سیاست  میخوانند حکومت دراصظلاح تسلظ برجامعه وبه دست گیری آن است به منظوراجرای اموری که جنبه عمومی دارد ))  [12]  0

وغزالی درمعنای سیاست چنین گوید (( ایجاد وسائل حیات انسان درجامعه وسامان بخشیدن به آن                              وزیستن مسالمت  آمیز وسود آور درصحنه مادی ومعنوی )) [13]                                  

ومی توان سیاست رااین چنان معناکرد = حسن تدبیرکه ازشناخت کامل اوضاع وویژه گیهای افراد جامعه وآگاهی لازم از چگونگی برقراری روابطمسالمت آمیز میان افرادوگروههاوملتها به دست می آید درپیشرفت آن جامعهوملت وتحقق یافتن اهداف وخواسته های ملت درتمام ابعاد زندگی 0

خلاصه معنای سیاست 

به نظر می آید معنای سیاست دراصظلاح همان معنای لغوی است ودراصطلاح درمعنای سیاست 

تغییری صورت نه گرفته است به ویژه بادرنطرگرفتن معنای دوم که از لسان العرب  نقل شد پس  سیاست درلغت و اصطلاح به معنای تدبیرامورجامعه است به نحو شایسته وتنظیم روابط درونی  و 

برونی ملت است به بهترین شیوه 0

فصل سوم معنای فقه سیاسی 

باروشن شدن معنای واژه فقه وواژه سیاست وترکیب این دو معنا فقه سیاسی روشن می گردد  و آن آگاهی به مسائل شرعی فرعی است باااستناد به دلیلهای تفصیلی آنهاست درارتباط باتنظیم  روابط درونی وبرونی جامعه به نحو شایسته ومی توان  فقه سیاسی را چنین تعریف کرد((احکام و  قوا نین برخاسته ازمبانی اسلامی که عهده دارتنظیم روابط مسلمانها باخودشان وتنظیم روابط آنها با  دیگرملتها پس فقه سیاسی عبارت است ازاحکام فقهی که درارتباط با اداره جامعه اسلامی است   وعهده دارتحصیل این احکام واجرای آنها حکومت اسلامی است وبراین اساس احکام فردی فقهی ازفقه سیاسی  بیرون است ونسبت میان فقه وفقه سیاسی عموم وخصوص مطلق است 0               فصل چهارم  سیاست درمذهب اهل سنت         

سیاست درنگاه  برخی اندیشمندان ازاهل سنت چنین آمده است ((سیاست در لغت تدبیر امور مردم وتصرف درآنهاست به نحو شایسته  ودراصطلاح اسم است برای احکام وتصرفاتی که باآنها

امور امت تدبیر می شود درحکومت وقانون گذاری وقضاوت ودرجمیع سلطه ها وارتباطات باملتهای  دیگروبه بیان دیگرنظم وقانون گذاری است که امت را بنحو شایسته اداره میکندوارتباط باملتهای دیگر راتدبیر می نماید واگراین تدبیر واداره وقانونگذاری آن ازکتاب ؛سنت ؛ اجماع ؛قیاس ومانند اینها گرفته شود سیاست شرعی خواهد بود0                                                                 پس سیاست شرعی احکامی است که مصالح دولت وامور امت باآن تنظیم میگرددبه شرط اینکه باروح شریعت سازگار باشد وازاصول کلی آن ریشه گرفته باشد واغراض واهداف اجتماعی شریعت را پیاده نماید پس رفع حرج ازمردم ودفع ماسد وسد ذرایع وحق مشارکت همگانی در  تشکیل حکومت ازسیاست شرعی ومنابع قانون گذاری درشرع است وهمانگونه که کتاب وسنت       از منابع سیاست شرعی هستند عرف نیز ازمنابعی است سیاست شرعی به آن اعتمادداردوقانونی   که ازعرف گرفته شود وبرخلاف شرع نباشد نیز سیاست شرعی است وهرقانونی که ازغیر منابع  شرعی گرفته شود سیاست وضعی است 0                                                                  پس سیاست وضعی قوانینی است که منابع آنها عادات و تجارب وامورموروثی ازگذشتگان باشد   وارتباطی میان آنهاو وحی آسمانی ازقرآن وسنت نباشد وسیاست درزمانی شرعی نیست که مخالف باروح شریعت اسلامی باشد یامخالف ومناقض با نص صریح ازنصوص تفصیلی باشد که ازآن نص قانون گذاری شرعی درهر زمان ومکان شده باشد 0                                                             وسیاست شرعی احکام وقوانینی است که ازکتاب وسنت ریشه گرفته ویاباکتاب وسنت سازگار باشدویاباروح شریعت مخالف نباشد هرچند تفصیل آن درکتاب وسنت نیامده باشد ابن ابی عقیل گوید سیاست شرعی آن است که مردم باانجام آن به صلاح نزدیک شوند وازفساد دورگردندهرچند پیامبر آن راوضع نکرده باشد وبرآن وحی الهی نازل نشده باشد ودربرابراین قول قول دیگری است که سیاست شرعی آن است که موافق باشرع باشد  درتوضیح این قول می گوئیم -  اگرمقصودازموافقت باشرع ورود تفصیلی درکتاب وسنت باشد ماآن رانمی پذیریم  زیرا از اصحاب پیامبر احکام وقوانینی درسیاست آمده که درکتاب وسنت نیستند لیکن اهداف قرآن وسنت پیامبرراتحقق بخشیده اند نمونه ای ازآن تدوین دواوین ودفترداری درعصر عمربن خطاب وجمع کردن قرآن دریک نسخه ومنحصر کردن قرآن به آن درعصرعثمان که اینگونه امورمفاسد وضرر را از امت اسلام برداشته ومصالح عمومی راتحقق بخشیده واگرمقصود در این قول موافقت با روح شریعت ومقاصدعمومی آن باشدماآن رامی پذیریم0 وخلاصه آنکه هرحکمی که مقاصد شرع راتحقق بخشد ویاباروح آن همراه باشدوبابا نصی که اراده شرع به آن درهر زمان ومکان تعلق   گرفته شده باشد مناقض نباشد سیاست شرعی است ونمونه هائی از این احکام وقوع سه طلاق در   یک مجلس که عمر دستور آنراداد ومحروم کردن مولفه قلوبهم از سهم صدقات وقرآن سوزی عثمان ومنحصر کردن قرآن دریک نسخه وحکم اودرشتر گمشده که گرفته شود ونگهداری گردد     واگرمالک آن نیامد فروخته شود وقیمت آن به بیت المال داده شود بااینکه پیش ازاین حکم ودر        زمان گذشته رها بود وکسی متعرض آن نمی شد تا مالک آن بیایدوآن راببرد ودرصحیحین ازپیامبر  نقل شده کاری به شتر گمشده نداشته باش ظرف آب اوهمراه اوست وکفش او به پای اوست خود    به آب وارد می شود وازدرختان می خورد تامالک او بیاید   [ 14 ]                                               ومی توان ازسیاست شرعی جوازشهادت فاسق هرگاه شاهد عادل یافت نشود وقضاوت با قرائنی     که قانع کننده باشد وتحصیل کننده عدالت درقضاوت وکشتن مجرم غداری که منتظرفرصتی است     برای ارتکاب جرم مانندفرصت طلبی که منتظر وقوع زلزله ویاآتش سوزی است تا مردم  در اثر         سختی وفشار مصیبت خانه وکاشانه خودرارها کرده وخالی کنندوآنهاوارد خانه ها شوند واموال        درخانه راغارت کنند   و هم چنین حکم به کشتن کسانی که آدم ربائی میکنند ویاکودکان مردم     را می برندوآنهارابه پدرومادرشا ن نمی دهند مگرباگرفتن پولهای کلان وباجگیری به زوروبی مورد وهم چنین کیفردادن کسانی که به نام دین ازمردم پول کلان می گیرند مانند فالگیرها وکسانی که     ادعای  علم غیب دارند0  [15]                                                                                     نقد این نظریه                                                                                                       سیاست شرعیه از دیدگاه این نویسنده روشن نشد که چگونه سیاستی است وچه تفاوتی باسیاست      وضعیه دارد اگرسیاست شرعیه آن است که  با روح شریعت نباید مخالف باشد پس چگونه می‏توان حکم به فروش شتر گمشده را شرعی دانست بااینکه با نص صریح ازپیامبر مخالف است که بایدشتر گمشده رارها کرد زیرا خودآب وغذای خودرا مییابد وخود می‏تواند ازخود دفاع کند تامالکش بیاید واوراببرد آیا حکم به گرفتن این شتر وفروش آن مخالف با نص صریح از پیامبر صلی الله علیه وآله  نیست ؟؟ با اینکه علت حکم درنص آمده واین علت دائمی و همیشه جاوید است وهم چنین محروم کردن مولفه قلوبهم ازسهم صدقات که مخالف بانص صریح قرآن است که خداوند درقرآن صدقات را میان هشت گروه تقسیم کرده وفرمان داده که هرکدام سهمی دارد که باید به اوداده شود

إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاء وَالْمَسَاکِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَفِی سَبِیلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَةً مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ  [16] 

و ویژگی دیگری که این نص دارد این است که خدا فرموده این تقسیم فریضه است و در هیچ زمانی و مکانی تغییر نمی کند و همچنین دیگر مواردی که از اصحاب پیامبر  بعنوان سیاست شرعی نقل کرده و حال آنکه مخالف کتاب و سنت پیامبر بوده و فقهای شیعه و برخی از فقها اهل سنت آنها را بعنوان سیاست مخالف کتاب و سنت دانسته اند. که می توان برای اثبات این موضوع به کتاب النص و الاجتهاد شرف الدین مراجعه کرد و اما مواردی را که اخیرا بیان کرده مانند کشتن دزدهای فرصت طلب و آدم ربا می توان گفت این گونه موارد سیاست شرعی از جهت انطباق کلی قاعده اصولی و فقهی مانند عنوان مفسد فی الارض. لیکن نمی توان مواردی را که با دلیل شرعی از قواعد کلی اصولی و یا فقهی ثابت شده و در حکم شرع و سیاست شرعی است نمونه قرار داد برای مواردی که سیاست از روی اجتهاد و رای و ظن شخصی صادر شده باشد. و بر خلاف نصی از قرآن و یا سنت باشد.




 

منابع بخش یکم

[1] المنجد ص591ماده فقه  مفردات راغب ص398  ماده فقه  فرهنگ محمدمعین ج2 ص

25600 ماده فقه  العین ج3 ص 370 صحاح اللغه ج 6 ص  226 المجمل فی اللغه ص 55

[ 2 ]     شیخ طوسی عده الاصول ص 21  

 [ 3 ]   همان                                                                                                       [ 4 ]   همان ص 22                                                                                                    [ 5 ]  محقق حلی معارج الاصول  ص 47                                                                        [  6] شهید اول  ذکری الشیعه ج  1 ص 40

[ 7]  شهید ثانی تمهیدالقواعد ص 32                                                                              [ 8 ]  معالم الاصول ص 26  

[ 9 ]  به نقل از کتاب روضات الجنات                                                                          [ 10 ]   اقرب الموارد واژه سیاست                                                                              [ 11 ]   لسان العرب واژه سیاست                                                                                 [  12]   دکتر محمد جعفر هرندی کتاب  فقها وحکزمت  ص13 0 

[13] غزالی  احیا العلو م ج ا ص20 143 ]  همان 0 

[14] صحیح بخاری ج3 ص73  بابشرب الناس وسقی الدواب                                                                                                    [ 5 1 ] ا لسیاسه الاقتصا دیه فی الفقه الاسلامی ص11                                                           [16 ]سوره توبه  آیه60                                                                                               




 

بخش دوم  حکومت اسلامی

دربخش اول گذشت که قانون گذاری برمبنای فقه سیاسی اسلامی واجرای این قوانین برعهده حکومت اسلامی است بنا براین اولین واژه اای که نیاز به بر رسی دارد واژه حکومت است وروشن است که مقصود حکومت اسلامی است که باید مشخص شود0                                                  فصل اول  امتیاز حکومت اسلامی                                                                                  مقصود ازحکومت اسلامی ازنظرشیعه  حکومتی ا ست که از طرف خدا باشد وازفرمان او بی واسطه ویاباواسطه پیامبر وامام معصوم  به کسی رسیده باشد زیرا اصل حکومت از آن خداست [ودرجاخود بررسی خواهد شد ] وخداوند آن را به پیامبر داده وپیامبر ازظرف خدا آن را  به جانشینان به حق خود امامان معصوم  علیهم السلام عنایت نموده وامامان معصوم  به کار شناسان دینی یعنی فقها ومجتهدان بااختلاف اقوال   که درولایت فقیه است که تحقیق آنها خواهد آمد انشاالله 0  اینک امتیا زحکومت اسلامی از حکومت غیر اسلامی بیان می کردد -                            1-   حکومت اسلامی از طرف خداست وحکومت غیر اسلامی از غیرخدا ست خواه ارث ازپدر      ویایکی ازنزدیکان باشد وخواه به انتخاب ازمردم ویابه زور وخون ریزی به دست آمده باشد0                 2-   درراس حکومت اسلامی  پیامبر ازطرف خداست  که به اووحی میشود وهرحکم ویافرمانی         که به دهد زطرف خداست ودرراس حکومت غیر اسلامی  فردی عادی است 0                             3-  حکومت اسلامی درطول زندگی ودرهروقت ازشب وروزودرهر حال ازسفروحضر ازنیروی         آسمانی کمک می گیرد وارتباط با خلق داردواگرحاکم پیامبر باشد این کمک گیری به توسظ وحی     است ودرحکومت غیر اسلامی اینگونه ارتبا ط وجود ندارد0                                                     4 -  درحکومت اسلامی اگرمسلمانها باخداباشند خداوند آنان را با لشکر آسمانی حفظ می کند ونگهبانی می نماید واخطر آنهارانجات می بخشد ودرحکومت غیر اسلامی تنها اعتماد به نیروی        انسانی درنگهبانی است که آنها هم ممکن است خیانت کنند زیاناتوان باشند                                        5 -  درحکمت اسلامی رئیس وفرمانده در حل مشکلات درون ملتی وبرون ملتی با استمداد ازخدا            نیروها ی فکری خویش وشاوران راکه دراختیار دارد به کار می گیرد ورسیدن به نتیجه مطلوب               را ازخدا می طلبد  درحکومت غیر اسلامی اعتماد به نیروی فکری اسانی است که ناقص است          ودربسیاری از موارد غلط واشتباه است یا مشا ورخیانت کرده وخلاف واقع راجلوه می دهد             6-  درحکومتی که درراس آن پیامبر ویا امام معصوم است رئیس آن معجزه دراختیار دارد ونیروهای  غیر اسانی  از فرشتگان وجن درادست رس اوست ومی تواند درموقع نیاز از آنها              استفاده نمایدلیکن درحکومت غیراسلامی این موهبت الهی نست 0                                                   7  - درحکومت اسلامی اطاعت ازحاکم فریضه دینی است ومردم گذشته ازآنکه انجام آ ن رالازم                   وواجب می دانند موجب رستگاری وسعادت دردنیا وآخرت محسوب می نمایندوازآن هیچگونه               احساس سختی نمی کنند واحساس سبکباری می نمایند لیکن درحکومت غیر اسلامی مردم تا                       می توانند ازاطاعت حاکم  شانه خالی می کنند وازانجام آن ناراحت وازفرار کرد ازآن شادمان                هستند وآن را غنیمتی می پندارند0                                                                                  8 -   معارضه وشورش بر علیه حکومت اسلامی کفر ونفاق محسوب میشود وگذشته از کیفر دنیائی  کیفر اخروی ازآتش جهنم نیز درانتظارآنان هست لیکن معارضین باحکوت غیر اسلامی                 اگرگیرحکومت بیفتند تنها کیفردنیوی می شوند واگر معارضه آنها باحکومت به حق بوده ودر               انجام آن مرتکب گناهی نشده اند کیفر اخروی نه داشته وعمل به وظیفه شرعی خود کرده و           درنزد خداوند ماجور ودارای پاداش هستند0                                                                           9 -  قانون گذاری درحکومت اسلامی برمبنای قرآن است که کتابی الهی آسمانی وبرگرفته از وحی                     است که از طرف خدا برپیامبرصلی الله علیه وآله نازل شده است که هیچگونه باطل وغلظ درآن راه               ندارد وقانون گذاری در حکومت غیر اسلامی از اندیشه بشری تراوش می نماید که سهو واشتباه            وکوتاه فکری درآن بسیاراست 0                                                                                                   10 -  کتاب مقدسی که درقانون گذاری درحکمت اسلامی زیر بنا ومرجع است چنان براستحکام               واستقامت استوار است که جاوید وهمیشگی است ویک حرف ازآن تغییر نه کرده ونمی کند حتی                     پیامبر هم که رئیس دراین حکومت است حق کم ویا زیاد کردن درآن راندارد وهرچه درآن است                      حق است وصدق وراستی ودرستی اما زیر بنای قوانین بشری عرف وعادت ومانند اینها ست که                         همواره دستخوش تغییر وبی ثباتی است ودرمعرض اشتباه وبطلان است وباخواست افراد زورگو                 وهوی وهوس ستم گران کم وزیاد شود وبه سود آنان وزیان ناتوانان تغییر یابد0                                                                     11- انتخاب رئیس وحاکم درحکومت اسلامی باخداست که انتخاب او از روی مصلحت  واقعی                          برای مردم است وشایسته ترین فرد از افراد راکه آگاه به درستی ونادرستی کارهاودلسوزترین ومهربانترین آنان  است  برمی گزیند  وهیچگاه این ویژه گیهارا ازدست نمی دهد وتا زنده است                  براین مقام ومنصب خدا ئی باقی است درحکومت غیراسلامی انتخاب رئیس بامردم است وآگاهی                ازباطن یک دگر ندارند ونمی توانند شایسته تر وآگاه تر ودلسوزترین راانتخاب کنند ودرانتخاب خود دچاراشتباه می شوند ئزمانی به اشتباه خود پی می برند که زیان بسیاری را متحمل شده و                          قابل جبران نیست 0                                                                                                             12-  زمان ریاست وفرماندهی درحکمت اسلامی محدود نیست وباخواست مردم کم وبازیاد نمی شود ودرحکومت غیراسلامی محدود به خواست مردم است وهرگاه اراده کنند می توانند رئیس را    ازمقامی که دارد بردارند0                                                                                                      13 – هدف درحکزمت اسلام سعادت ونیکبختی ورشدوتکامل انسان ورسیدن اوست به تحصیل    رضای خدا وایجادجامعه فاضله وبرقراری نظم خیر وصلاح ودرجکومت غیر اسلامی نهایت تلاش                     حاکم شاد کردن مردم است هرچند برخلاف صلاح آنان باشد   وحال آنکه در اکثریت  اینگونه حکومتها تلاش حاکمان دردنبال کردن هوای نفس وخواست شیطانی خود ونزدیکانشان بوده و                          هیچگونه اعتنائی به خواست توده مردم نبوده است0                                                                                         14 -  حاکم درحکومت اسلامی یامعصوم است ویاعادل گرایش به گناه ندارد ودراندیشه مال                  اندوزی وپیروی از هوای نفس نیست اینجهت درخمس وزکاه ودیگراموال شرعی اختیاراتی                 دارد که حاکم غیراسلامی آن اختیارات راندارد0                                                               








 

فصل دوم    مبنای حکومت دردیدگاه فرق اسلامی                      

دردیدگاه تمام فرق اسلامی مبنای حکومت  پیامبرصلی الله علیه وآله انتخاب ازطرف خداست امامبنادرحکومت جانشین وخلیفه پیامبردردیدگاه شیعه نص زتعیین ازطرف پیا مبر است ومقام               امامت همانند مقام نبوت است که انتخاب آن ا ز طرف خداست نه ازطرف مردم زیرا همان               ویژه گی رهبری که درپیامبر هست که باآن شایستگی نبوت را دارد وخدا تنها از آن خبردارد که  دردیدگاه اهل سنت به نص ازطرف پیامبرنست  وادعا دارند به انتخاب مردم است امادرحقیقت          برهیچ مبائی نیست زیرا نص راکه قبول ندارند وبرای سه خلیفه انتخاب از طرف مردم نبودزیرا         برای انتخاب خلفه اول چند نفر معدود که شماره آنها ازعددانگشتان هم کمتر درسقیفه جمع             شدندوبی خبرازدیگران بریدند ودوختند وخلفه اول را تعیین کردند ودرآن جمع اصحاب بزرگ      پیامبر نبودند اهل مدینه نبودند مسلما نها درا طراف مدنه بی خبر بودند مسلمانها درشهرهای           دیگرآگاه ازآن نبودند پس ازتعیین خلیفه درسقیفه براه افتادند وبازر وزوردیگران راواداربه اطاعت       ازخود کردند                                                                                                             وعجیب ترازاین درانتخاب خلیفه دوم چیزی را به کارگرفتند که قبول نداشتند وآنرامبنای خلافت         قرار ندادند وآن انتخاب به نص است که درانتخاب خلیفه اول نپذیرفتند لیکن آن رامبنای انتخاب         خلیفه دوم قراردادند وخلیفه اول به تنهائی با نص خاص خود وتعیین شخصی خویش به دون مشورت بامردم خلفه دوم راانتخاب کرد وهیچ کس ازمردم حتی آن چند نفر معدود که درانتخاب        خلیفه اول بودند نیز برای انتخاب خلیفه دو م حضورنداشتند 0                                                    وشگفت ترازاین انتخاب خلیفه سوم بود که مردم درآن دخالت نداشتند وتعیین فردی خاص نیز     برای خلافت نبود خلفه دوم شش نفررا تعیین کرد وفرمان داد پس از مرگش این شش نفررا در           خانه ای محبوس کنند ونگهبانان مسلح اطراف آن خانه را محاصره  کنند وتا سه روز آنان رامهلت       دهندتا یک نفررا ازمیان خود انتخاب کنند واگرسه روز گذشت وکسی را ازمیان خود انتخاب نکردند هرشش نفررا بکشند پرسش این ا ست که مبنای این خلافت چه بود؟                                 آیا انتخاب مردم بود ؟ که نبود نص خاص برای فردی مخصوص بود ؟ که نبود واین شش نفر            ازکجا وچه کسی وکالت ازظرف تمام مردم برای انتخاب خلیفه داشتند ؟                                  وپرسشهای بسیار دیگری که درانتخاب هرکدام ازسه خلیفه درذهنها هست وبالآخره پرسش                                 اول ومهم این که دردیدگاه اهل سنت مبنادرخلافت چیست ؟ اگرانتخاب مردم است پس چرا                           درانتخاب هیچکدام ازسه خلیفه اعمال نشد وچرادرانتخاب خلفه دوم نص وتعیین شخصی                   به کار گرفته شد ؟                                                                                                                     واین تضاد وتناقض در تعیین خلیفه سبب خلاف واختلاف میان اصحاب پیامبر پس ازرحلت آن بزرگوارشد وبزرگانی از آنها اینگونه انتخاب هارارد کردند وان رانپذیرفتند ورفض نمودند وبه رافضه مشهورشدندودرطول تاریخ از جهت حقانیتی که داشتند وعلی رغم فشارهاوشکنجه ها                      وتبعیدها وکشتارهای فردی وگروهی که از ستمگران بر آنها وارد می شد روز به روز رشد کردند                           و اندیشه سیاسی آنان رشد ونمو پیدا کرد ودر بستر زمان تبلور وتکامل یافت 0                                              درزمان معاویه مبنای خلافت موروثی شد واموین پس او وعباسیان ان را پدران خود به ارث می گرفتند وازنتخاب مردم خبری نبود وهیچ کس حق اعتراض رانداشت ومترضین را به شدت سر                                          کوب می کردند سب ولعن وبیزاری جستن از امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام  اززمان                معاویه آغاز شد وآن رارسمی ساخته ودرتمام بلاد اسلامی منتشروشایع نمود وسالیان طولانی جزئی               لازم وواجب ازخطبه های نماز جمعه شد تامردم به آن خو کرده واز عادات روزانه آنها گردید و                           زمانی خواستند آن را بردارند ودامن اسلام ومسلمین ازاین لکه زشت وبد فرجام پاک نمایند دچار                          اشکالها واعتراضها وکارشکنیها شدند0                                                                                              این فشارهابرعلیه مذهب شیعه وشیعیان تااواخرعباسیان به درازا کشید تاجائی که هیچ کس از مردم                        حق نام بردن از اهل بیت پیامبررانداشت ودوستان وعلاقمندان به اهل بیت وشیعیان راازصحنه سیاست کنار گذاشتند وحکومت اسلام ازآن خوددانسه ودیگران را ا ز آن محروم کردند ونهضتهائی                         که گاهی ازبرخی ازعلویان مانند قیام زیدبن علی بن حسین علیهماالسلام وبرخی ازاولاد امام حسن                             علیه السلام رابانهایت بی شرمی وقساوت قلب به خاک وخون کشیده ودستگییرشده های آنان را درسیاه چالهای تاریک وتنگ به زندان کشیدند که خواب وخوراک ناچیز آنان وقضای حاجت  و                            دیگر نیازهای .ندگی آنان درهمان سیاه چال بود وهرگاه یکی ازآنان دراث شدت فشاراینگونه زندگی کردن ویاشکنجه های وارده دازطرف مامورین سخت دل آنها می مرد جسد بی جان او                               درکنارزندگان می ماند تاخود پوسیده شود 0                                                                                       عباسیان سالیان طولانی بازور وفشاربرمسلمانان حکمت کردند تاتومارزندکی مرگباروننگین آنها به                        به سرداری هلاکوخان مغول ووزارت خواجه نصیر طوسی درهم پیچیده شد وبه زباله دان تاریخ                            انداخته شد وشیعیان پس ازهلاکت امویان وعباسیان وپس ازگذشتن سالیان طولانی ازرحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله توانستند نسبتا نفس راحتی به کشند وسیاست ازدست رفته خورا باز یابند                       وحکومتهائی رادرسرزمین های اسلامی برپاکنند 0                                                                   مبنای حکومت دردیدگاه شیعه که نص بود اززبان پیامبر صلی الله علیه وآله بارها شنیده شدوبه عنوان سنت درکنارکتاب وعقل ودیگرادله شرعیه زیر بنای سیاست دراین مذهب قرارگرفت  و            استمرارسنت ازآنحضرت گفتارامامان معصوم علیهم السلام درموضوعات واحکام گوناگون که                             درارتباط بااداره امور اجتماعی سیاسی ازامربه معروف ونهی ازمنکر وجهاد ومشارکت سیاسی و                                 مانند اینها فقه سیاسی رادرمذهب شیعه بنیان گذاری کرد0                                                                            


 

فصل سوم   شرائط حاکم دردیدگا ه فرق اسلامی                                                                                  دردیدگاه شیعه شرظ اساسی درپیامبر وجانشین اوکه امام است معصوم بودن از گناه وخطا وسهو است وانتخاب پیامبرازطرف خداست وانتخاب امام ازطرف پیاببراست که آگاهی کامل از باطن افراد                     دارد وشایسته ترین فرد رابرای منصب امامت می شناسد ازراازطرف خدا معرفی می کند  ومردم   هیچ گونه نقشی درانتخاب امام را ندارند بنابراین مردم وظیفه ای دراین ارتباط ندارند ونوبت به این                         مطلب نمی رسد که حکم نصب امام چیست ؟ واجب است یانه ؟ زیراکه نصب امام درمذهب شیعه ازباب قاعده لطف برخدا لازم است لیکن درفرق دیگر این بحث را دارند که خواهد آمد 0                                    واما درغیر پیامبروامام معصوم درعصرغیبت دردیدگاه شیعه حاکم شرائط ویژه ای دا رد که عمده                            آنها عدالت است ودربحث ولایت فقیه خواهد آمد انشا الله0                                                                              اندیشمندان اهل سنت در شرائظ حاکم اختلاف کردها ند اینک دیدگاه برخی ازآنهارا نقل می کنیم                        سپس اشاره ای به دیدگاه شیعه درارتباط باشرط اصلی پیامبروامام که عصمت است  د اریم                                 ابومنصور بغدادی در ارتباط با نصب امام و شرا ئظ آن چنین گوید  = امامت امری ضروری است                          ودلیل برضرورت آن اجماع وعقل است ودرامام شرطی خاص وجود ندارد  وهرکس خود را شایسته برای اممت می داند می تواند امام شود   [ 1]                                                                                        ما وردی  چنین گوید  =  امامات امری ضروری است  ودلیل بر آن نظم  ولزوم  اجرای  احکام الهی است  ونصوصی که ازقرآن وحدیث برآن دلالت دارد   شرائطی را که درامام                              لازم دانسته  بدین قراراست  =  1- علم به احکام شرع  درمرتبه اجتهاد  2 -  سلامت در                                 حواس   3  -   سلامت در بدن  4 -  مدبریت ومدیریت   5 -  شجاعت  6 – قریشی بودن [  2 ]                           قاضی ابویعلی حنبلی =  دراصل امامت دیگاه او همان دیدگاه  ماوردی است وشرائط در امام را  نیز همان  شرائطی قرار داد ه که ماوردی  گفته وعدالت را اضافه کرده  است [ 3 ]                                            ابن حزم اندلسی  شرائط را دو دسته کرده   الف   شرائطی که باید باشند  ب   شرائطی که بهتراست که باشند واگر نبودند اشکال ندارد  اما دسته اول بدین قرار است  بلوغ  ؛   عقل و مرد             بودن    واما شرائط دسته دوم  این است   علم ؛  انجام دادندواجبات الهی  ؛   اجتناب  ازگناهان                کبیره   ومهربانی وعدم خشونت   [ 4 ]                                                                                    امام الحرمین امام جوینی شرائط حاکم راچنین آورده  =      1 – اجتهاد  2 –     مدبریت 3 –شجاعت 4 – دلسوزبودن برای مردم 5 -  ازقریش بودن 6- مسلمان بودن 7 -  مرد بودن [ 5]                                         غزالی چنین گفته =  شرائط درحاکم سه چیز است  الف اجتهاد ب عدالت  ج  قریشی بودن [ 6]            آنچه گذشت دیدگاه بزرگان ازاهل سنت بود درارتباط با شرائط حاکم و امام مسلمین واما دیدگاه               شیعه دراین ارتباط لازم عصمت درامام است وعصمت به معنای دوری از گناه وسهو وخطا ونسیان                          است که دربرخی ازبندگان خدا به وجود می آید که شایستگی امامت را پیدامی کنند واین دوری از                          گناهان وسهو وخطا منافی با اراده واختیار درآنها نیست وقدرت برگناه راازآنها سلب نمی کند                                  مادر اینجا اشاره ای به حقیقت عصمت وبرخی از ادله لزوم درامام داریم =                                          معنای عصمت                                                                                                                                        عصمت نیرومند بودن  عقل ورشد بسیار بالای تفکر واندیشه است  درمرتبه ای که هیچگاه مغلوب                        هوی وهوس ونس امار ه ونیروهای شیطانی نمی گردد 0                                                                       توضیح اینکه انسانها درمراتب تفکر وتعقل مختلف هستند مانند دیگر نیروها ی انسانی که دریک  رتبه نیست ودرافراد انسا ن گوناگون است    نیروی اندیشه وآگاهی وعاقبت اندیشی درانجام یا ترک هرکار نیز در انسانها مختلف است  بالاترین مرتبه از اندیشه وآگاهی  که اشتباه وخطادرآن راه ندارد عصمت است 0                                                                                                        پیامبر یاامام  درمرتبه خدا شناسی وآگاهی از عظمت وقدرت ودیگر صفا ت جلال وجمال خدا در                  باالاترین مرتبه هستند ودرشناخت مصالح ومفاسد اشیا  وسود وزیان درافعال بالاترین رتبه را دارند                     که هیچگاه در اندیشه آنان نافرمانی خدا راه پیدا نمی کند ودراثر قوت نیروی حافظه خطا وسهو واشتباه نمی کند وبا اینکه توانائی  انجام گناه را دارد اما آگاهی او به عظمت خدا وزیان دنیوی  و                           کیفر اخروی اوراازنا فرمانی  باز می دارد  پس معنای عصمت مجبوربودن برترک گناه نیست                                که خدا درذات او به اجبار واضطرار ترک گناه را قرار داده که اگر این باشد فضیلتی نخواهد بود                             ادله لزوم  عصمت  درپیامبر وامام                                                                                                 1 -  اگر پیامبر یاامام  نیروی عصمت را نداشته باشد وثوق واعتماد برگفتار و کردا ر اوپیدا نخواهد                               شد زیرا اگر احتمال دروغ ویا فراموشی ویا انجام کاری از روی  هوا وهوس ویا ترک آن دراوباشد                       به هچ گفتاری ویاکرداری ازاو نمی شود اعتمادکرد وشایستگی رهبری وفرمان دادن به انجام کاری  ونهی کردن از چیزی را نخواهد داشت 0                                                                                              2 -  اگر پیامبر یاامام گناه کند ویاخطا وپیروی ازاو واجب باشد اجتماع نقیضین  درحکم شرع  لازم می آید وآن محال است زیرا از یک جهت به حکم شرع واجب است که آن چه را فرمان              می دهد انجا م به دهیم چون پیروی ااوواجب است واز جهت دیگر نه باید آن کار را انجام به                 دهیم چون گناه است ویااشتباه است وحکم شرع به وجوب انجام دادن یک کار وترک آن کار با                               همان خصوصیت  ودریک موضوع  اجتماع نقیضین است واجتماع نقیضین محال است به ویژه                             ازشارع  مقدس که دارای حکمت است وکاربیهوده نمی کند چه رسد به کاری که عقل آنرا تجویز                        نمی کند 0                                                                                                                      3 -  اگر پیامبریاامام گناه کند باید ماننددیگران اورانهی ازمنکر کرد واز او بیزاری جست بااینکه بیزاری ازپیامبر وامام واذیت کردن او ووادارکردن او برخلاف میل باطنی به حکم قرآن وعقل حرام                        است 0                                                                                                                         4 -  اگر گناه ویا اشتباه کند نیاز پیدا می کند به کیی که اوراازاشتباه بیرون آورد واز گنا ه نجات دهد وآن کس اگرخود معصوم باشد پس وجود معصوم لازم است واگرمعصوم نباشد اونیز نیاز به         مصوم دارد که ارا  ازگناه واشتباه بیرون آورد ویراین صورت تسلسل لازم می آید ولزوم تسلسل  باطل است 0

5 -  از خدای حکیم قبیح است که مردم را وادار کند به پیروی ازکسی که گناه می کند ویا اشتباه   می نماید زیرافرمان دادن به لزوم پیروی از گناه ویا خطا ازهرکسی قبیح است به ویژه ازخدای حکیم  که سعادت بندگان  خود را می خواهد وآنا ن را به زشتی فرمان نمیدهد 0                                    6 -  اگر پیامبر وامام مصوم نباشد مردم از او متنفر می شوند وازاو بیزار می شوند واز                                  او پیروی نمی کنند واین نقض غرض درفرستادن پیامبر وتعیین امام است و آن چه  نقض                                     غرض باشد بر خدای حکیم قبیح است 0                                                                              

 

منابع  بخش دوم                                                                                                                                                                                         [1 ] کتاب  سیاست وغزالی ج2 ص 348                                                                                               [ 2] ماوردی الاحکام السلطانیه  ص 4                                                                                  [3 ]   همان                                                                                                                                                                                                                              [ 4]  کتاب الملل والاهوا ئ  ص  16                                                                                                      [ 5] همان ص 67                                                                                                                           [6]   همان                                                                                                                       










 

بخش سوم  ولایت فقیه                                                                                                                  درعصرغیبت امام معصوم یعنی زمان ما دردیدگاه شیعه برای فقیه جامع الشرائط حقی درتشکیل حکومت ویا نظارت درآن هست که درآین بخش بررسی می شود                                                                فصل اول دیدگاههای مختلف درولایت فقیه                                                                                            دیدگاه اول  =   ولایت اانتصابی فقیان درامور حسبیه  وسلطنت مسلمان با قدرت درامورعرفی                               مقصود از امور حسبیه اموری است که شارع راضی به ترک آنها نیست وچون نیاز جامعه است                       باید انجام پذیرد مانند  فتوی دادن  تبلیغ احکام شرع    امر به معروف ونهی از منکر  اقامه نماز                           جمعه وجماعت   قضاوت    اقامه حدود شرعی وتعزیرات     گرفتن اموال شرعی ودادن آنهابه                              مستحقین از خمس وزکاه وغیره   اداره اوقاف عامه وسرپرستی افراد بی سرپرست 0                                         مقصود ازامور عرفی اموری است که نیازجامعه درطول زندگی ازحقوق وروابط درون ملتی وبرون                           ملتی  برقراری نظو  وامنیت  حفظ جان ومال افراد وحفظ خاک وطن دربرابر تجاوز متجاوزان  و                                مانند اینهاست 0                                                                                                                            اجرای امورحسبیه برعهده فقیه است وازطرف خدا برآن ولایت دارد واجرای امور عرفیه برعهده سلطان مسلمان است واین حق را خدا به آنها داده است                                                                      دراین نظریه فقیه وسلطان دوقدرت مستقل هستند وهیچکدام ازطرف دیگری منصوب نشده است            هرچند دربرخی اززمانها اذن ویا نصبی از طرف هرکدام نسبت به دیگری اتفاق شده است در این نطریه دین ازسیاست جداست وفقیهانی که این نظریه پذیرفته اند ازباب ناچاری وتحمل شرائط سخت زمان خود وازباب قاعده میسور ومالایدرک کله لایترک کله بوده است 0                                                این نظریه رامی توا ن ازملامحمد باقر مجلسی متوفای سال  111  قمری به دست آورد اوچنین گفته ((  به دان  پادشاهانی که بردین حق باشند ایشان را بررعیت حقوق بسیار است که حفظ وحراست آنهارا می نمایند ودفع دشمنان دین راازایشان می نمایند  ودین وجان ومال وعرض ایشان به حمایت ازپادشاهان محفوظ می ماند پس ایشان راباد دعا کرد وحق ایشان را شناخت                   خصوصا هنگامی که به عدالت سلوک نمایند )) [1]                                                                               خلاصه نظریه مجلسی 1-  حکومت حق درعصرغیبت ممکن است وحکومت منحص ربه امام                   معصوم نیست   2 – امورحسبیه درعهدهدفقیان است  3 -  امورعرفیه درعهده پادشاهان است                              4 -  حق حکومت پادشاهان راخداداده وشکراین نعمت به جا آوردن عمل صالح ازآنهاست                                 5 – شرط دراین حق برای پادشاهان ایناست که بر دین حق باشند وعادل و عامل به صلاح امت                             6 -  برمردم اطاعت ازفقیهان وسلطان عادل لازم است 0                                                       دومین فقیه دراین نظریه میرزای قمی است که درسال 1231 قمری وفات یافته او چنین گفته                 ((حق تعالی چنانچه  پادشاهان را برای محافظت  دنیای مررمان وحراست ازشر مفسدان قرار                                 داده پس علماوغیرعلما به آنها محتاجند همچنین علمارا هم از برای محافظت دین مردم و دنیای                                 ایشان دررفع دعاوی ومفاسد واجحاف وتعدی وتجاوزازراه حق که باعث هلاکت دنیا وآخرت می باشد قرارداده وپادشاه وغیر پادشاه به آنها محتاجند 0))  [2]                                                                    خلاصه نظریه میرزای قمی 1- محافظت دین مردم ازطریق امورحسبیه برعهده فقیهان است 2 – حق پادشاهی از طرف خداست برای مردم  3 – پادشاهان محتاج فقیهان هستند چنانچه فقیهان                         محتاج پادشاهان 0                                                                                                                          سومین فقیه سید کشفی است متوفای سال 1267قمری ازشاگردان بحرالعلوم وی چنین گفته ((مجتهدین وسلاطین هردویک منصب رامی دارند که همان منصب امامت است که به طریق نیابت                        ازامام علیه السلام به ایشان منتقل گردیده است ومشتمل بردورکن است یکی علم به اوضاع رسول است که آن رادین می گویند ودیگری اقامه نمودن همان اوضاع است درضمن نظام دادن عالم که آن راملک وسلطنت گویندوهمین دورکن است که آ نهاراسیف وقلم ویاسیف وعلم نامیده اند وهررکن درامام جمع بوده    00000  لاجرم امر نیابت درمابین علماوسلاطین منقسم گردیدومجتهدینوعلماحامل یک رکن آن  که علم دین ومعرفت به اوضاع رسول است شدندوسلاطین  متکفل یک رکن دیگر که اقامه وترویج آن دین گردیدند 0 ))[3]                                 چهارمین فقیه شیخ فضل الله نوری است که گفته  (( به حکم محکم خلاق عالم  جل اسمه   حفظ بیضه اسلام  درقرون واعصاربرعهده سلطان وقت وعلما ی اعلام است  ونیز گوید  بعداز عروض عوارض وحدوث سوانح مرکز این دو امر یعنی تحمل احکام  دینیه واعمال قدرتوشوکت ودعائ امنیت دردومحل واقع شد وهردو مکمل ومتمم یکدیگرند وبنای اسلامبراین دوامراست  وفی الحقیقه سلطنت قوه اجرائیه احکام اسلام است 0 ))  [4]                                                                            پنجمین وششمین فقیه شیخ عبدالکریم حایری وشیخ محمد علی اراکی است که گفته اند ((شان فقیه جامع الشرائط اجرای حدود افتا قضاوت  وولایت برغائبان وقاصران است این کجا وتصدی           حفظ مرزهای مسلمانان ازتجاوز فاسقان وکافران واداره امور معاش ورفع سلطه کافران از ایشان کجا0)) [5]                                                                                                                  دیدگاه دوم  ولایت انتصابی عامه فقیهان                                                                   در در این دیدگاه ولایت یکی ازاحکام وضعیه است ومعنای آن تصدی  وتصرف وقیام به شئون غیر می باشد  و ولایت بالاصاله از طرف خداست که خدا آن را به  پیامبر داده وپیامبر آن را ازطرف خدا به امام معصوم سپرده وامام معصوم آن را  به فقیه جامع الشرائط عنایت کرده وهرجامعه ای که تحت ولایت فقیه نباشد تحت ولایت ظاغوت است  ولایت فقیه امور  دینی واداره امو عمومی سیاسی جامعه رادربرمی گیرد فقیه عادل درتدبیرامور سیاسی ومدیریت جامعه دارای قابلیت شرعی                     است واین ولایت  ازطرف خدا باواسطه به آنهارسیده ومردم حق نصب وعزل آانهاراندارند  گستره                    ولایت فقیه مسائل سیاسی    امور مرتبط به حکومت مسائل اجتماعی وعمومی وهرآنچه مردم درآن به رئیس مراجعه می کنند وفعل ولائی مقید به مصلحت عموم است وهر عملی  این مصلحت رانداشته باشد نافذ نیست  از جمله قائلین به این قول  محقق نراق وصاحب جواهر وامام خمینی                است ودرآینده درارتباط بااین دیدگاه به تفصیل سخن خواهیم گفت  اشاالله 0                                                 ولیکن گستره ولایت انتصابی فقیه راامام خمینی باتوسعه ای بیشتر قرار داده وقلمرو ولایت راگسترده تر نگریسته وولایت مطلقه شامل امور عمومی وحکومی وسیاسی مبنی برمصلحت جامعه اسلامی فراتراز امورحسبیه وعدم تقید به چهارچوب احکام اولیه وثانویه  وعدم تقید به قوانین بشری است ولایت فقیه دراین دیدگاه  برجمیع احکام الهی بنابرمصلحت  اسلام ومسلمین تقدم دارد ولی فقیه بایدتوجه کافی به مصلحت حکومت وجامعه اسلامی راداشته بشد عنایت به نقش زمان ومکان دراجتهادراداشته باشد توان حل مشکلات سیاسی اقتصادی فرهنگی نظامی وتمام امور اجتماعی راداراباشدوتوان هدایت جامعه اسلامی وغیر اسلامی را داشته باشد زیرا فقه اداره کامل انسان واجنماع است وسیاست بخشی از دیانت وشعبه ای ازفقه است دراین ارتباط امام خمینی چنین می گوید (( حکومت درنظر مجتهد واقعی فلسفه عملی تمامی فقه در تمام زوایای  زندگی بشریت است حکومت نشان دهنده جنبه عملی فقه دربرخورد با تمام معضلات اجتماعی وسیاسی ونظامی وفرهنگی است فقه تئوری کامل وواقعی اداره انسان واجنماع است از گهواره تاگور0)) [6]                                  دیدگاه سوم ولایت انتصابی شورائی                                                                                 دراین دیدگاه  به جای یک فقیه  چند فقیه شورائی ولایت امر وتصدی امورامت را به عهده میگیرند وولایت از طرف امامان به آنها تفویض شده گستره ولایت فقیهاا مور حسبیه ومسائل               عمومی وامور مرتبط به حکومت است  این دیدگاه ازطرف سید محمد شیرازی پیشنهاد شده [7]              دیدگاه چهارم  دولت مشروطه بانظارت فقیه                                                                                            درزمان نهضت مشروطه برخی از فقیهان مانند محقق نائینی این دیدگاه راپذیرفت  با این شرط که                            تمام اصول ومبانی دولت مشروطه ازکتاب وسنت گرفته شود  وحکومت دو وظیفه دارد   1- حفظ                           نظام داخلی مملکت ورسانیدن حقوق مردم به آنها 2- تحفظ از مداخله اجانب وپرهیز ازحیله های آنها  گستره ولایت فقیه امورحسبیه است به قدرمتیقن ولی مباشرت ازفقیه دراجرای آن لازم نیست                            واذن او کافی است  قوانین درحکومت مشروطه  باید مطابق با شرع باشد ونظارت فقیه درمجلس شورای ملی لازم است ودرامور غیر منصوص مشارکت عمومی بامشمرت با عقلای امت حاصل                           می شود                                                                                                                                  دیدگاه  پنجم  خلافت  مردم با نظارت  مرجعیت                                                                              موسس این دیدگاه  سیدمحمد باقر صدر است  ارکان این دیدگاه  چنین است  خداوند منشا همه                                 قدرتهاست واز آ ن اوست   وچون انسان خلیفه خدا درزمین است اداره جامعه  انسانی وسیاست و تدبیر امور به او سپرده شده  وانسان به عنوان جانشین خدا حاکم برسرنوشت  خویش است درزمانی که انسان ازطاغوت رها شد خود سرنوشت حکومت را به عهده می گیرد واین خلافت بردو پایه استواراست شورا وولایت مومنین ومومنات بریک دیگر به طور مساوی  نائب امام درامور شرعیه  مرجع صالح است  مرجع تقلید جزئی از امت اسلام است ویک فرد ازآنهاست  لیکن وظائفی به عهده اوست ریاست عالی دولت اسلامی وفرمانده کل قوا نامزد کردن برای ریاست قوه مجریه موافق بودن قانون باشرع  امضای قوانین وضع شده درمنطه الفراغ  تشخیص تخلفات اشخاص وکیفر آنها ودیوان مظالم  به عهدهدفقیه است                                                                             دیدگاه ششم  ولایت انتخابی مقیده فقیه                                                                                               موسس این دیدگاه شهید مطهری است  که گفته رلایت فقیه یک ولایت ایدولوژیکی است که مردم خود فقیه را انتخاب می کنند وظیفه ایدئولک نظارت براجرای درست استراتژی است ونظارت برصلاحیت مجری قانون وکسی که میخواهد رئیس دولت شود  [8 ]                                      دیدگاه  هفتم    دولت انتخابی اسلامی                                                                                                                                                                                                                               موسس این دیدگاه محمد جوا مغنیه ومحمد شمس الدین است  به دین قرار تدبیر امور سیاسی درزمان غیبت به عهده خود مردم است  وظیفه فقیه  افتا قضاوت اصلاح ودعوت است و احکام ثابت شرع باید اجرا شود و احکام متغیر بارعایت احکام ثابت باشد اداره جامعه امری عقلائی است  وبه صورت شورائی انجام می شودو دولت باید اسلامی باشد وقوانین سازگاربا شرع باشند0 

این دیدگاهها درچند امر باهم مشترک هستند 1-اصل حاکمیت ازطرف خداست 2- درحال حضور حاکم پیامبر یاامام است  3-  وجودحکومت امری ضروری است 4- حکومت باید دربرابر دین خاضع باشد ونه باید قوانین او برخلاف شرع باشد 5- درحاکم این امور شرط هستند که اگر نباشند صلاحیت برای حکومت سلب می شود 0

وبایددانست 1- کسانی که ولایت را انتصابی دانسته اند  نگفته اند که ولایت به معنای قیمومیت است         ومردم محجورهستند وازخود هیچگونه اختیاری ندارندبلکه ولایت به معنای رهبری سیاسیدرتامین مصالح امت وتضمین اجرای عدالت اجتماعی است  ورویتوهم معنای قیمومیت بوده است که برخی گفته اند فقیه برمردم ولایت ندارد وازطرف آنها برای حکومت وکالت دارد

2-مقصودازمطلقه درولایت مطلقه فقیه مطلق العنان وبی نهایت بودن اختیارات فقیه نیست که بتواند هرکاری راکه خواست انجام دهدواراده اوقاهربراراده مردم باشد ودربرابراراده اومردم اختیارنه دارند         بلکهمعنای آن گستره وسیع ولایت است دربرابر آنهائی که کفته اندولایت فقیه محدود به امور حسبیه است وگرنه مردم هم دربرابرولی فقیه حقوقی دارند که به تفصیل درارتباط باآنهابحث خواهدآمد انشاالله0 

3- اضافه ولایت به فقیه به معنای منحصر بودن حوزه ولایت فقیه درچار چوب احکام فقهی اسلام است 0

4- درحکومت اسلامی پشتوانه مستحکم رهبری آرای مردم است که رهبر را از میان فقیهان موجود انتخاب می کند ویه او نفوذ کلمه می بخشد ومردم هماره باید درصحنه سیاست باشد وفقیه راتنها نه گذارند ودرضمن مواظبت برا اعما ل  اوداشته باشد0

5- اگر ولایت ازطرف امام معصوم نه باشد وبه انتخاب  از مردم باشد ویا حتی به وکالت از مردم باشدویا به عقل سپرده شده که برخی گفته اند لازمه این اندیشه ها جدائی دین ازسیاست است          وبر اسلام ومسلمین آن خواهد آ ن خواهد آمد  که استبداد گران واستعما رگران درطو ل تاریخ               برسرآنها آوردند جدائی دین ازسیاست درجها ن مسیحیت پس از سقوط کلیسا به وجود آمد             وبرخی از نویسندگان مسلمان آن را  درجهان مسلمین وارد کردند 0

اینها معنای سیاست را ندانسته اند یا نه خواسته اند که به دانند البته اگر سیاست به معنا ی غلط آن باشد از دین  جداست ولی اگر  به معنا ی درست آن باشد که دراول بحث گذشت سیاست  عین دیانت است واز آن جدا نیست 0

6- عقل در سیاست اسلامی جایگاه بلندی دارد که درتنظیم امو راجتماعی نقش ریشه ای دارد وسیره عقلا که شرع آن را ردع نه کند ومردود ننماید برهرچیزی قائم شود دلیل شرعی به حساب                     می آیددرروایات آمده عقل حجت الهی است  که درانسان به ودیعت نهاده شده است   [9] وخداوندبرای مردم باعقول حجت هارا تکمیل کرد [10] وخداوند به عقل خطاب کرده همانامن تورافرمان می دهم وتوراازبدی هانهی میکنم وتوراکیفر می نمایم وبه توپاداش میدهم0                                  

  منابع فصل اول از بخش سوم                                                                                                                                                                                                               [1]  محمد باقرمجلسی کتاب عین الحیاه ص491                                                                              [2]میرزای قمی ارشاد نامه ص 377                                                                                                       [3] سیدجعفرکشفی تحفه الملوک                                                                                                                                                      [4]محمد ترکمان رسائل اعلامیه ها ج ص115 وص110                                                                           [5]   محمدعلی اراکی  المکاسب المحرمه ص 94                                                                                 [6]ا امام خمینی صحیفه نور ج20 ص183                                                                                          [7]الفقه ج92 ص284                                                                                                               [8]شهید مطهری پیرامون انقلاب اسلامی ص149                                                                                     

[9] اصول کافی ج 1 ص16 

[10]اصول کافی همان                                                                                                                                         [11]همان

 

فصل دوم   پیشینه ولایت فقیه درفقه                                                                                    

ولایت فقیه از مسائل مستحدثه در عصر حاضر نیست بلکه بحث از آن از زمانهای گذشته در کتب فقهیه از زمان شیخ مفید  تازمان ما استمرار داشته هرچند بحث به صورت مبسوط و مستقل نبوده است و فقها به مناسبت هایی در ابواب متفرقه فقه به اجمال به آن پرداخته اند نه به صورت تفصیل و علت آن وضعیت اسفبار شیعه در زمان گذشته وکشتار و تبعید و فشارهای بسیار زیاد توسط زمامداران خودسر بوده است و فرصتی برای فقهای شیعه پیش نیامد تا از فقه سیاسی و حکومت اسلامی شیعی بحث بنمایند با این حال بحث ولایت فقیه را رها نکرده اند و هرچند به اجمال متعرض آن شده اند اینک نمونه ای از کلمات فقها 

  1. شیخ مفید در کتاب مقنعه فرماید :« هرگاه سلطان عادل (امام معصوم) نباشد فقهای عادل شیعه از مجتهدین و عقلاء و فضلاء می توانند تولیت آنچه را که امام معصوم داشته برعهده گیرند.» (1) ونیز می گوید ((  اقامه حدود از ظرف امامان به فقهای شیعه تفویض شده باامکان اجرای آن ودراین صورت اقامه حدود وتنفیذ احکام وامر به معروف ونهی از منکر وجهاد کفار وفجار وقضاوت میان مردم  براو واجب است [2]                                                                    

  2. حلبی در کتاب کافی می فرماید : « کسی که دارای علم به حکم باشد و عقل و اجتهاد و حلم و آگاهی به وضع زمان و عدالت و ورع و تدین به حکم وتمکن و  نیروی بر اجرای حکم را داشته باشد از طرف ولی امر نیابت دارد در حکومت و اهلیت اجرای حکم را دارد و از طرف ائمه معصومین اذن به او داده شده است از قضاوت و اخذ اموال شرعی و اجرای حدود و تعزیرات  »(3)

  3. شیخ طوسی در کتاب نهایه می فرمایند : « فقیه می تواند هرچند با ضرب و تادیب همراه باشد در صورت تمکن از آن امر به معروف و نهی از منکر نماید زیرا از طرف امام معصوم مأذون است و نیز امامان معصوم قضاوت بین مردم را در عصر غیبت و تنفیذ احکام و اصلاح بین مردم را به فقها تنفیذ نموده اند و جایز است برای فقهای شیعه که مردم را برای نمازهای جماعت روزانه و جمعه و عیدین جمع نمایند و اگر تمکن داشته باشند اقامه حدود نمایند » (4)

  4. قاضی سلار در کتاب المراسم می گوید : امامان معصوم اقامه حدود و حکمرانی بین مردم را تفویض نموده اند » (5)

  5. از قاضی ابن زهره در کتاب تذکره نقل شده است : « جایز است برای فقیه که با علمی که دارد در ارتباط با اموال و حدود و قصاص و غیر اینها حکمرانی کند » (6)

  6. ابن ادریس در کتاب السرائر می گوید : شرائط نائب از طرف امام معصوم علم به حق است در آن حکمی که به او رجوع شده است و تمکن به اجرای آن بعد از اجتماع این شروط به او اذن داده شده است که حکمرانی کند» (7)

  7.  علامه در کتاب تذکره می فرماید : « به حسب روایات فقیه می تواند بین مردم قضاوت کند و اقامه حدود نماید و عقل نیز این مطلب را تائید می نماید زیرا در تعطیل حدود فساد لازم می آید » (8) و در کتاب مختلف گوید : « امامان معصوم تفویض نموده اند قضاوت بین مردم و اقامه حدود را اگر واجبی را تعدی نکنند و تجاوز به حق کسی ننمایند و این درست است زیرا تعطیل حدود سبب ارتکاب محارم و انتشار مفاسد می شود » (9)   و هم ایشان در کتاب ارشاد نیز برجواز اقامه حدود و قضاوت برای فقها استدلال کرده است و اینکه تعطیل حدود در حال غیبت با تمکن از اجرای آن سبب بروز فساد می شود (10)  

از کلمات فقها که بیان شد روشن گردید اول کسی که استدلال به عقل نموده علامه بوده که دلیل عقلی او اینست که تعطیل حدود موجب فساد می شود. 

  1. شهید اول در کتاب لمعه می فرماید : « جایز است برای فقها در دوران غیبت اقامه حدود در حال تمکن و قضاوت بین مردم اگر شرائط مفتی را داشته باشد »(11)  

  2. سپس نقش محقق کرکی در احیاء نیابت عامه برای فقیه پیش می آید که ایشان می گویند : «اصحاب ما رضوان الله علیهم   اتفاق کرده اند و اجماع دارند براینکه فقیه شیعه عادل جامع الشرائط در حال غیبت نیابت عامه دارد از طرف امامان هدایت در تمام آنچه که قابل نیابت است . سپس روایتی نقل نموده و گفته است به مفاد این روایت فقیه نیابت دارد از طرف امامان بر وجه کل(12 ) و در کتاب جامع المقاصد نیز در  دو موضع مانند این مطلب را ذکر نموده است(13)

  3. شهید ثانی درمسالک الافهام برجواز اقامه حدود از فقیه استدلال کرده است به روایت  ابن حنظله وبیان اقامه حدود نوعی از حکومت است ودر آن مصلحت کلی است ولطف است درترک محارم وانتشار مفاسد [14]                                                                                                   11-  محدث کاشانی درمفاتیح [ 15]وکاشف الغطا درکشف الغطا [16] استدلال شهید ثانی را بیان کرده اند                                                                                                                             12 نوبت که به محقق نراقی رسید به ولایت  عامه فقیه تصریح کرد وباتفصیل بی سابقه ای آن رابررسی نمود واستقلال به بحث آن بخشید ودرکتاب عوائد دریک عائده آنرا بحث کرد درآغاز حدود بیست روایت درشان علما ذکر کرده وبه آنها برولایت عامه فقیه استدلال نموده آنگاه  دلیل عقلی برآن آورده است  وخلاصه کلام او این است تمام اختیارات پیامبر وامام صلوات الله علیهما برای فقیه ثابت است مگر اموری که به دلیل شرعی اختصا ص آنها به معصوم ثابت شده باشد وتمام امور دبنی ودنیائی مردم که نیاز آنان است وباید انجام پذیرد                                اجرای آنها به دست فقیه است  سپس براین دو مطلب استدلال کرده به اجماع  وروایات       ودلیل عقل  [17]                                                                                                                      13 -  مراغی درکتاب عناوین  گفته  (( اصل درهرچیزی که از طرف  شرع سرپرست ندارد                         سر پرستی آن با فقیه است  واین است مقصود فقها از ولایت فقیه کر بسیاری از ابواب فقه به آن اشاره کرده اند  سپس نمونه های بسیاری از مواردی که فقها درآنها تصریح به ولایت فقیه کرده اند نقل نموده است   واین که دلیل فقها دراین گونه موارد عموم دلیل ولایت فقیه است  از روایات واجماع  ))  [18]                                                                                                            14 – صاحب جواهر  گفته  ((  اطلاق ادل ه حکومت فقیه اورا اولوالامر کرده  که واجب است برما اطاعت از اولوالامر  وولایت او در هر چیزی است که ارتباظ به شرع دارد خواه حکم باشد یا موضوع  ودلیل اجماع است واطلاق روایات ونیاز شدید مرد م به این ولایت عامه است همان گونه که در بیان احکام شرعی به فقیه نیاز شدید است ) [19]      و  نیز گوید                                ((نیاببت فقیه ازمعصوم درتمام مناصب امام است وثبوت این مفروغ درنزد اصحاب است واگر ولایت عامه فقیه نباشد بسیاری از امور مردم تعطیل می شود وکسی که در این وسوسه کند از طعم فقه چیزی نه چشیده وازلحن ورموز گفتار ائمه  علیهم السلام  چیزی را نه فهمیده است ))  [20 ]                                                                                                                            15 -   شیخ انصاری گوید  ((مناصب فقیه افتاوقضاوت وولایت تصرفدرمال وجان مردم است وولایت او دراموری است که مشروعیت ایجاد آنها مفروغ باشد وباید مشروعیت آنها از دلیل دیگری ثابت شود [ 21]                                                                                                                                                             16 -  وسید بروجردی در تقریر دلیل عقلی کوید (( اسلام دین سیاسی واجتماعی است واحکام آن منحصر درعبادات نیست وتمام  مسلمانان اتفاق دارند برلزوم رئیس درحکومت اسلامی وضروری  بودن این موضوع  وامامیه عقیده داردبراین که پیامبر خلافت را به علی علیه السلام سپرده وامامان بعد ازاو ودرعصر غیبت درامور عام البلوی  به فقیه زیرا غیر فقیه باوجود فقیه  صلاحیت این ولایت  را ندارد  [ 22]                                                                                                 17 -  امام خمینی موسس حکومت اسلامی واجرا کننده ولایت مطلقه فقیه درجامعه در بیان دلیل عقلی  چنین گوید (( حفظ نظام اسلام ازواجبات اکید است واختلال امور مسلمانان  از                         از امور مبغوضه است وحفظ نظام وورفع اختلال امور باحاکم وتشکیل حکومت حاصل می شود  وحفظ مرزهای ملمانان از تهاجم  و ممالک اسلامی از تسلط تجاوز گران  واجب است    به جکم عقل وشرع  واین امکان ندارد مگر باتشکیل حکومت وتمام آنچه گفته شد ازنیازهای ضروری مسلمانان است که ممکن نیست خدای حکیم وصانع آن را رها کرده باشد  پس آن جه دلیل برلزوم  امامت است دلیل برلزوم تشکیل حکومت درعصر غیبت است وچگونه  درحکمت خدای حکیم معقول باشد رها سازی ملت اسلام  وعدم تعیین تکلیف آنان  یا                              هرج مرج واختلال نظام را به پسندد  ))  [3 2]                                                                                           

ودرجای دیگر می فرماید((معقول نیست که فردی نادان وستمگر وفاسق سرپرستی اممور مسلمین رادردست داشته باشدوبرمقدرات واموال ونفوس آنان حکومت داشته باشدباشدت اهتمامی کشارع اقدس نسبت به این امور دارد ودرعقل نه می گنجدتحقق شایسته اجرای قانون مگر به دست وای عالم عادل وگذشته ازدلیل عقلی ادله لفظیه نیز برآندلالت دارد حکومت اسلامی چون حکومت قانون است بلکه حکومت قانون الهی است وبرای اجرای قانون وگسترش عدالت الهی میان مردم قرار داده شده است حاکم درآن بایددوصفت داشته باش دکه آندوصفت اساس حکومت قانونی است ومعقول نیست تحقق این حکومت مگر بااین دوصفت یکی ازآن دوشناخت قانون است ودوم عادل بودن وموضوع کاردانی وشایستگی داخل درشناخت قانون است بامعنای عام وگسترده که داردوشبهه ای نست که آنهم درحاکم لازم است ومانعی نیست ک آن را به عنوان شرط سوم قرار به دهیم ازشرطهی اساسی که باید درحاکم اسلامی باشد))[24]                                                        اگر کسی به گوید مومن مقلد هم می تواند حکومت اسلامی را به عهده به گیردولازم نیست فقیه ومجتهد باشد  پاسخ آن است  که حاکم با ید کارشناس دین وآگاه به احکام گوناگون دین باشد به گونه ای که در مسئله ای که پیش آید خود به تواندحکم آن را شناسائی کند ومحتاج به دیگری نه باشدومومن مقلدشناخت کافی نه داردبه ویژه برخی ازمناسب حاکم اسلامی باتقلید سازگار نیست ماننداجرای حدودوتعزیرات   قصاص  جنایات  قضاوت  ودیگرمناصبی که اجتهاد درآنها شرط است پس عقل حکم می کند که حاکم اسلامی باید کارشناس دین باشد ازروی اجتهاد ومجتهدباشد برفرض اگر اجراکننده این احکام متهد نه باشد باید درراس حکومت اسلامی                      مجتهد ی باشد  

 

منابع فصل دوم                                                                                                                             [1]   شیخ مفید مقنعه ص675                                                                                                                                          [2 ]  همان ص 811                                                                                                                                 [3] حلبی کافی ص21                                                                                                               [4] شیخ طوسی النهایه ص31                                                                                                                                             [5]   قاضی سلار المراسم  سلسه الینابیع الفقیه ج23ص821                                                                                              [6]  علامه حلی تدکره الفقها ص109 طبع حجری                                                                                        [7]  ابن ادریس  السرائر سلسه الینابیع الفقیه ج23ص821                                                                                  [ 8]  علامه حلی تذکره الفقها ص109 طبع حجری                                                                                                      [9]   علامه حلی المختلف ج4ص128                                                                                            [10]علامه حلی ارشاد الاذهان                                                                                                                                [11] شهیداول اللمعه الدمشقیه ص167                                                                                                  [12 ]   کرکی الرسائل 217                                                                                                                                   [13]کرکی جامع المقاصد ج11 ص226 وج 12 ص375                                                                        14]  شهید ثانی مسالک الافهام ص161طبع حجری                                                                               [15] کاشانی مفاتیح اشرایع ج2 ص50                                                                                                    [16] کاشف الغطا کشف الغطاص393 کتاب الجهاد                                                                                   [17] نراقی العوائد ص371                                                                                                                [18] مراغی العناوین ص355                                                                                                              [19] نجفی جواهر الکلام ج15 ص432                                                                     [20] همان ج21 ص396و397                                                                                                        [21] شیخ انصاری المکاسب ص50                                                                                                                     [22] بروجردی البدر الزاهرفی صلاه الجمعه والمسافر ص52                                                                             [23] امام خمینی البیع ج2 ص461و462                                                                                                

[24]  همان ص464

  • ۹۹/۱۰/۲۱

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی