نور شریعت

فقه سیاسی- فقه عبادی - فقه معاملاتی- کلام- عقاید- تفسیر-پاسخ به سوالات مذهبی

نور شریعت

فقه سیاسی- فقه عبادی - فقه معاملاتی- کلام- عقاید- تفسیر-پاسخ به سوالات مذهبی

نور شریعت

این وبلاگ جهت آشنایی با تالیفات ارزشمند و آثار استاد گرانقدر حضرت آیت الله شریعتمدار جزایری میباشد

بایگانی
  • ۰
  • ۰

در سن 12 سالگی پس از طی دوره 6 ساله ابتدایی وارد حوزه علمیه در شوشتر شدم و با راهنمایی ها و هدایت مرحوم آیت الله سید محمد حسن آل طیب و سید محمد موسوی جزایری رحمه الله علیهما که این هر دو بزرگوار سعی و تلاش بسیار در تربیت و تعلیم من داشتند شروع به درس کردم و با همتی که مخصوصاً مرحوم آیت الله آل طیب ره داشتند شب و روز به تحصیل ادامه دادم و تعطیلات در دوران تحصیل بسیار کم بود حتی روزهای وفات ائمه علیهم السلام که حوزه های علمیه تعطیل هستند درس را تعطیل نمی­کردیم. در منزل آقای آل طیب به مناسبت هر وفاتی مجلس توسل به اهل بیت علیهم السلام منعقد می شد و مجلس روضه که تمام می شد حضرت آیت الله آل طیب می‌فرمود خوب امروز وفات بود ما هم روضه خواندیم آنچه وظیفه داشتیم نسبت به وفات انجام شد حالا دیگر برای درس مانعی نیست. لذا شروع می کردیم و درس را خدمتشان می خواندیم روزهای پنجشنبه هم که حوزه‌های علمیه تعطیل است آنجا تعطیل نبود صبح و عصر در خدمت ایشان و در خدمت آقای سید محمد موسوی جزایری به تحصیل اشتغال داشتیم و این تلاشها باعث شد که در کمترین زمان متصور مقدمات و سطوح در شوشتر تمام شد یعنی در مدت تقریباً 7 سال من توانستم هم مقدمات و هم سطوح را در شوشتر به اتمام برسانم و حال آنکه الان معمولاً در حوزه های علمیه مقدمات و سطوح بیش از 12 سال و شاید 15 سال طول    می­کشد یک کتاب مکاسب را مثلاً 6 سال خوانده می شود بهر حال مثلاً شرح لمعه را که می خواندم و کتابی2 جلدی می‌باشد جلد اول را صبح و جلد دوم را بعد از ظهر و از هر کدام هم دو صفحه یعنی در هر روزی یک ماده درسی که شرح لمعه بود 4 صفحه می خواندم در کنار شرح لمعه هم کتابهای دیگری بود و این استمرار اشتغال در تحصیل باعث شد که در  حدود هفت سال (6 الی 7 سال) تمام کتب مقدمات و سطوح به اتمام رسید.

در سن 19 (نوزده) سالگی که خداوند توفیق ازدواج را عنایت کرد. و یک سال پس از ازدواج که مقدمات و سطوح در شوشتر تمام شده بود راهی نجف اشرف شدم و با تحقیق های بسیار با خانواده و کودکی 3 ماهه و اثاث مختصری وارد عراق شدیم بدون آشنایی و حتی بدون گذرنامه و آن روز از کوره راههای مرزی ایران وارد عراق شدیم و باسختی بسیار سه چهار روز در بین راه بودیم. تا بدون شناسایی قبلی نیمه شب وارد شهر نجف شدیم و در نجف هم مشغول تحصیل شدیم و مدت تحصیل در شهر نجف هم سه سال بود در سال 1347 شمسی وارد شهر نجف شدیم تا اواخر 1349 یا اوایل سال 1350 که آمدیم ایران و کار گذرنامه مان دچارمشکل شد و بعد هم  صدام به طور کلی هم ایرانیان را از عراق بیرون کرد. و حوزه علمیه نجف را از هم پاشید.

در نجف خدمت اساتیدی که رسیدیم ابتدای تابستان بود که رسیدیم درسهای رسمی و عمومی نجف تعطیل بود تنها درس که بود درس سید مرحوم سید عبدالاعلی سبزواری بود که در درس ایشان یکی دو ماه حاضر شدیم تا درسهای حوزه شروع شد. بعد در درس مرحوم آیت الله العظمی خویی ره مرتب شرکت کردم همچنین در درس مکاسب مرحوم امام خمینی ره شرکت کردم البته درسهای عمومی بود. و در درس خصوصی که مرحوم آیت الله سید محمد جعفر مروج خصوصی بحث خارج فقه داشت هم استفاده های بسیاری از محضر ایشان بردیم و اواخر هم درس حضرت آیت الله العظمی سید علی  سیستانی حفظه­الله که الان در مرجعیت شیعه هستند نیز استفاده کردم و بعد چند روزی که به درس آقای سیستانی رفتم  ایشان یک چیزهایی پیش خودشان احساس کردند بعد خصوصی مرا طلبید چون در درس اصول بود بحث حقیقت شرعیه (چندین درس از اول اصول گذرانده بودند که من شرکت در درس ایشان نمودم) بعد ایشان فرمودند شما اگر بخواهید من نوشته‌های خود را به شما می دهم  قسمتهایی  از درس که نبودید ولی متاسفانه  دیگر آمدیم ایران.

پس در شوشتر حضرت آیت الله سید محمد حسن آل طیب و مرحوم سید محمد موسوی جزایری و در نجف اشرف هم آیات عظام سید عبدالاعلی سبزواری ، خویی ، امام خمینی و سیستانی اساتید من بوده اند. وقتی که نشد به نجف برویم/ تابستانی پیش آمد که حضرت آیت الله آل طیب مریض شده بود به او گفتند برای استراحت باید به جایی دیگر برود که 3 ماه در اراک بود و تابستان من هم در خدمت ایشان به اراک رفتم و سه ماه تابستان در اراک بودیم که خیلی هم استفاده ها بردیم.

تابستان که تمام شد (این قضیه تقریباً سال 1350 شمسی بود) بعد ایشان به شوشتر تشریف آورند من به قم رفتم و وارد حوزه علمیه قم شدم.

وقتی وارد حوزه علمیه قم شدم چون من به دروس نجف عادت کرده بودم یک مقداری شرکت در درسهای قم متفرقه شرکت کردم استمرار و نظم   نداشت چند جایی که می رفتیم تا اینکه حوزه نجف کاملاً از هم پاشیده شد و همان اساتیدی که در نجف بودند بسیاری شان آمدند به قم که از جمله آنها مرحوم میرزا کاظم تبریزی ره بود که یکی از شاگردان مبرز، محقق عالم، بزرگوار حضرت آیت الله خوبی ره بود و او درس خارج در قم شروع کردند و در درس ایشان شرکت کردم چند سالی که ایشان درس داشتند مرتب در خدمتشان بودیم.

بعد هم سید علی (علامه فانی) علامه فانی اصفهانی ره که از مراجع بزرگ بودند مدتها هم در قم از ایشان استفاده کردیم بعد منتقل شدیم به درس آیت الله وحید خراسانی که چند سالی هم از محضر آیت الله وحید خراسانی استفاده کردم تا تقریباً سال 71-72 . از همان اوایل خودم بتدریس اشتغال داشتم  و بعضی امور دیگر که در حوزه مرسوم است و انجام می دادم.

شاید همان اوائل انقلاب بود که رسائل و مکاسبی را هم در همین مدرسه تدریس کردم بعد شروع کردیم به «کفایه» کفایه که شروع کردیم سه دوره تمام کفایه از اول تا آخر دوره کردم 7 یا 8 سال شدمن کفایه را تدریس میکردم در همان مدرسه  هم شروع کردیم به تدریس خارج که آن هم علتی در کار بود که در بخش دیگر خواهم گفت.

تالیفات:

از همان اول ما عادت به نوشتن داشتیم یعنی در همان شوشتر مرحوم آل طیب ما را وادار می کرد به نوشتن. می‌فرمود که: شما ماحصلو نتیجه درس را بنویسید یعنی آنچه فهمیدید آنهم به عربی بنویسید و ما می نوشتیم. هنوز نوشته های مکاسب و رسایل را که در شوشتر بودیم دارم.

بعد نجف که رفتم و بعد قم مرتب می نوشتیم البته نوشتن ها متفرق بود. مقداری اصول نوشتم مقداری فقه. اما نوشتن ما تا آن روز هدفمند نبود تا اینکه بالاخره در سال تقریباً 1354 تصمیم به نوشته مستقل و هدفمندی‌گرفتیم و شروع کردیم از اول فقه آن وقت متنی که در درس رسم بود منهاج الصالحین مرحوم آیت الله حکیم بود که شروع کردم این متن را شرح استدلالی کردن  از اول  کتاب اجتهاد و تقلید همینطور وارد شدم مسئله مسئله عنوان کردم و با استدلال مسائل را نوشتم تا جلد اول تمام شد ادامه دادم و جلد دوم هم بحمدالله تمام شدو اکنون انقلاب شده و تقریباً در عرض 20 سال طول کشید تا این دوره فقه نوشتن تمام شد.

بعد چون منهاج الصالحین بعضی از کتب فقهی را نداشت (مثل کتاب قضاء، دیات- قصاص- حدود- جهاد و حج و بعضی دیگر از کتب فقهی را) اینها را استفاده کردم از متن تحریر الوسیله امام خمینی ره که قبل از انقلاب آن وقت هم تحریر الوسیله در دسترس نبود آن وقتی که شروع کردم سال 1353 کشید تا حدود سال 70 که منهاج الصالحین تمام شده بود و دیگر تحریرالوسیله امام در دسترس بود آن کتب فقهیه ای که در منهاج الصالحین نبود از متن تحریرالوسیله استفاده کردم بعد تقریباً الان آنچه هست حدود هجده هزار صفحه می‌باشد در فقه؛ بعد شروع کردیم در اصول و یک دوره اصول استدلالی هم (اما متنی را انتخاب نکردیم) کامل از اول تا آخر نوشتم که آنهم تقریباً حدود سه هزار صفحه و بیش از 20 سال خلاصه یک دوره فقه و اصول را نوشتیم چون سه چهار دوره کفایه گفته بودم و اجتهاد و تقلید کفایه غالبا گفته نمی شد.

بعد بعضی از این کسانی که در درس ما می آمدند خواستند که اجتهاد و تقلید را هم بگوئیم شروع کردیم از اجتهاد و تقلیدی که خودم نوشته بودم و من اجتهاد و تقلید را دو دفعه نوشتم یک دفعه متنش همان متن منهاج الصالحین است یک دفعه هم متن تحریرالوسیله چون با همدیگر مسائل آنها تفاوت دارند. خلاصه شروع کردیم تا به اجتهاد و تقلید یک سال به عنوان خارج (سال1377) و دو سال هم بحث خمس را گفتیم که وارد گفتن درس خارج شدیم و خلاصه بحمدالله یک دوره فقه استدلالی و یک دوره هم اصول استدلالی بنویسیم بعد کتاب منهاج الصالحین مرحوم آیت الله حکیم را حاشیه کردیم یعنی آن نظریاتی که در ضمن بحث و نوشتن بخاطر آمده بود در حاشیه کتاب آوردم باصطلاح همه کتاب منهاج الصالحین حاشیه شد.

بعد هم در رساله فارسی که خواستم پیاده کنم توضیح المسائل آیت الله خوئی را به اصطلاح با همان نظریات خودم تطبیق دادم و باصطلاح حاشیه کردم و الان فقط همینطور مانده به صورت همان حاشیه خطی.

تألیفات دیگر اولش که وارد شدیم ... همه اش عربیست یعنی فقه و اصول که نوشتیم عربیست و اما تألیفات فارسی: یک کتاب دارم که حدوداً سال 1354 نوشتم بنام «قرآن از دیدگاه امام سجاد (ع)»که شرحی است بر دعای چهل و دوم صحیفه سجادیه که امام سجاد (ع)ان را بعد از قرائت قرآن می خواند دعائی در فضیلت قرآن و مشتمل بر عظمت قرآن، خواص قرآن و مسائل دیگر به عنوان مقدمه اضافه کردیم این کتاب، کتاب اول بود که به چاپ رسید، دومین کتاب تقریباً جمع آوری و ترجمه کتاب جبرواختیار است که بخشی از درس مرحوم آیت الله فانی اصفهانی است، که  چاپ شد.

سومین کتاب: بنام، گناه و کیفر، که بخشی از درسهای مرحوم آیت الله فانی اصفهانی است که ما آن را جمع‌آوری و ترجمه کردیم و چاپ شد.

یک خاطره ای که با ایشان «یعنی مرحوم آیت الله فانی اصفهانی» دارم چون ایشان خیلی شوخ بود و با اینکه مرجع تقلید بود گاهی در بعضی جلسات بعضی آقایان یا بزرگان خدمتشان می آمدند ایشان می گفتند: (یعنی مرا خطاب می کردند) فلانی گناهان کبیره مرا به گردن گرفته، من هم فوری می گفتم: بله البته ثبت شان را نه اصلشان را و خیلی خوششان می آمد.

تألیف چهارم: کتابی بود از مرحوم آیت الله شهید سید باقر صدر بنام «اخترنالک» یعنی بهترین مقالاتی که اختیار کردیم و این را بعضی انتشارات در قم دادند ترجمه کردم و در سال 1363 چاپ شد.

مقالات متعددی به مناسبتهای مختلف هم نوشتم که در کنگره ها و سمینارها و همایشهائی که برای علما برگزار می شد ارائه شد و بعضی به چاپ هم رسید.

اولین مقاله را در کنگره مرحوم شیخ انصاری (ره) در دزفول ارائه کردم و چاپ عربی و فارسی شد و در مجلات عربی هم چاپ شد و مقاله ای که من ارائه کردم نوآوری های شیخ در فقه و اصول بود که این مقاله مورد پذیرش قرار گرفت.

دومین مقاله: در کنفرانس شیخ شوشتری (ره) مقاله ای بنام «مبانی فقهی شیخ شوشتری در کتاب نجعه» پس از آن چندین کنفرانس که از طرف دفتر تنظیم و نشر آثار امام به مناسبتهای مختلف در ارتباط با امام برگزار شد مثل نقش زمان و مکان در اجتهاد، احیاگری دین و مناسبتهای دیگر، شرکت کردم خلاصه بیش از 30 مقاله بطور پراکنده بمناسبتهای مختلفی که پیش آمد مقالاتی ارائه کردم.///واکنون سال1391

بیش از70مقاله علمی منتشرشده است///. در نشریات و مطبوعات و مجلات مثل مجله مسجد چندین مقاله داریم و همچنین در فصل نامه علوم اسلامی که جزء هیئت علمی این مجله ما را قرار دادند در خیلی از شماره هایش که خواستند مقاله دادیم.

در دایره المعارف فقه اسلامی که زیر نظر آیت الله سید محمود شاهرودی که مقالاتی نوشته می شود و ما به ارزیابی این مقالات اشتغال داریم. یعنی موضوعات فقهی با کیفیت الفبائی مجزا شده بعد در هر موضوعی یک مقاله به زبان عربی تمام آراء مجتهدین از صدر اسلام از شیخ مفید و شیخ طوسی تا  امروز محاسبه می شود و پس از جمع بندی به صورت مقاله عربی نوشته می شود البته گروههای زیادی دست اندرکارند که موضوعات مختلف را انتخاب می کنند بعد کتابها را پیدا می کنند و گروه دیگر مطالب را پیدا می کنند و گروه دیگر مقاله را می نویسند پس از آن برای تکمیل و ارزیابی ما آن مقالات را می بینیم.

همچنین از طرف دفتر تنظیم و نثر آثار امام مقالات عربی در ارتباط با آراء و نظریات امام در فقه و اصول، جمع‌آوری کردند و ما هم یکی از کارشناسان بودیم که این مقالات را می دیدیم و مورد ارزیابی قرار می‌دادیم بعضی دیگر مثل فقه و حقوق وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی است که در زمینه قواعد فقهی البته نه اصل قواعد فقهی، علوم مرتبط با قواعد فقهی حدود هشتصد تا هزار صفحه من خودم نوشتم و موجود است و الان هم مقالات فقهی که دارند برای ارزیابی اینجا می فرستند.

در مرکز جهانی اهل بیت هم البته با همکاری 10 نفره از فضلای حوزه، شروع کردیم که بحمدالله با 3 جلد کتاب یک جلد قواعد اصولی و 2 جلد قواعد فقهی تمام شد.

تفسیر موضوعی دارم که تدریس می کنم آن هم البته به صورت جزوه می نویسم و البته چاپ هم می شود.

فقه سیاسی هم در دانشگاه دارم که آن هم به صورت جزوه نوشته می شود  و تدریس آن در دانشگاه قم به صورت 3 واحد درس در مقطع کارشناسی ارشد می باشد.

و اکنون در سال 1381 شمسی جلد اول از فقه به نام «النور المبین فی شرح التحریر و منهاج الصالحین» که متن تحریر الوسیله امام خمینی و منهاج الصالحین آیت الله حکیم است با شرح استدلالی عربی از اینجانب در حدود 480 صفحه به چاپ رسیده و پس از این کتاب خمس را آماده کرده ام برای چاپ  و اگر خدا بخواهد تمام فقه و اصول که به نام موسوعه فقهی و موسوعه اصولی است در آینده به چاپ میرسد ان شاء الله تعالی

(و اکنون که درسال 1391 قرار داریم کتابهای خمس و حج از این مجموعه به چاب رسیده است )

از نظر نوشتار و اصل قضیه ثبوتی مطلب چون کتاب فقهی شرح استدلالی فقه را که سابقاً عرض شد دارم و همچنین شرح منهاج الصالحین آیت الله حکیم، فلذا من در هر مسئله ای آنچه نظرم بود اگر موافق با متن منهاج الصالحین بود که متن تثبیت می شد و اگر موافق با متن نبود در حاشیه نگاشته می شد پس تمام کتاب منهاج الصالحین مرحوم آیت الله حکیم که در دو جلد است و اکثریت ابواب فقهی را داراست حاشیه کردم بعد کتابهایی که در منهاج الصالحین نیست از قبیل کتابهای قضا، دیات- قصاص- جهاد- حج که از کتاب تحریر الوسیله امام (قدس سره) استفاده کردم باز همان کتابهایی را که استفاده کردم از متن تحریر الوسیله همان کتابها را در تحریر الوسیله حاشیه کردم بعد هم رساله توضیح المسائل آیت الله خویی را که در منزل بود هر مسئله ای از مسائل آن را جداگانه ملاحظه کردم و در تمام کتاب حاشیه زدم.

و سپس کتاب تحریر الوسیله را به طور کامل و کتاب عروه الوثقی را به طور کامل حاشیه زدم البته فقط از جهت ثبوتی مطلب و وجود در خانه است. و فعلاً کاری در زمینه تقلید دیگران انجام ندادیم ولی اگر کسی سوالی حضوری دارد جواب می دهیم.

در بحث فقهی و از نظر تمایل نظرات بنده به علماء دیگر نظر خاصی را نمی شود گفت که نظر بنده به کدامیک تمایل دارد. بحث و نظر ما مستقل از دیگران، گاهی موافق بعضی از فتاوا و گاهی هم مخالف بعضی از فتاوا می باشد.

 

تبلیغ:

ما به صورت خانوادگی در زمینه تبلیغ مسائل دین بحمدالله فعال بوده ایم و خانواده ما از پدرم تا مرحوم سید نعمت الله جزایری همگان اهل تبلیغ دین بوده اند و من نیز از همان ابتدای تحصیل، تبلیغ را هم شروع کردم و در سن 14 سالگی که ملبس به لباس روحانی شدم امامت جماعت را نیز شروع کردم و تبلیغ را با منبر رفتن شروع کردم که اولین آن در نیمه شعبانی بود به مناسبت تولد امام زمان (ع) که لباس پوشیدم و عمامه گذاشتم و در ماه رمضان همان سال بنده را در شوشتر به مسجد آهنگران دعوت کردند، با اینکه 14 سال بیشتر نداشتم . عکسهای آن وقت هم موجود است و هنوز هیچ موئی در صورت ما پیدا نشده بود که امام جماعت شدیم. وقتی 17 یا 18 ساله بودم ماه رمضان به یکی از روستاهای اطراف شوشتر به نام روستای ویس برای تبلیغ رفته بودم میزبان ما در آنجا پیرمردی بود که وقتی مرا دید گفت شما ازدواج کرده اید؟ گفتم نه من هنوز ازدواج نکرده ام و او تعجب کرد و گفت: چطور شما ازدواج نکرده اید و امام جماعت هستید!؟

بهر حال تا سال 1347 که برای ادامه تحصیل به نجف اشرف مشرف شدم در شوشتر به امامت جماعت مشغول بودم، بعد هم که آمدیم قم در ابتدا مشغول به ادامه تحصیل و تألیف شدیم و بعد از چند سالی در قم باز برای امامت جماعت تکیه و مسجد یزدی ها دعوت شدم و بحمدالله وظیفه و توفیق الهی شامل حال ما هست و در کنار تدریس و تالیف به امامت جماعت هم اشتغال داریم.

و اما منبر: از همان سال اولی که لباس پوشیدم در مسجد آهنگران شوشتر در ماه رمضان که برای امامت جماعت می رفتیم و بعد از نماز منبر داشتم بعد هم ماههای رمضان دیگری که به جاهای دیگری برای تبلیغ می‌رفتم امامت جماعت و منبر داشتم بعد که در نجف به آن شکلی که گفتم گذشت بعد که قم آمدیم دیگر منبر اختصاصی پیدا کردیم و  دهه عاشورا و دو دهه ماه صفر منبر می روم و در مناسبتهای ملی و مذهبی در قم به منبر می روم .

عقیده شخصی خود من در رابطه با حضرت سید الشهداء (ع) این است که (البته این عقیده شخصی ام است) ما هیچ چیز نیستیم و به جائی هم نرسیدیم اما هر کس به هر جائی هم که برسد محبوبیتش نزد خدا و عزتش حتی نزد مردم به اندازه ایست که با حضرت سید الشهداء (ع) ارتباط داشته باشد و به همان مقدار ارتباطش با حضرت ابیعبدالله الحسین (ع) شاید خداوند کارهای دیگرش را ارزش می دهد و این که علمای بزرگ پیش به تاریخ زندگی و شخصیت آنها نوشته شده است حتی بعضی هایشان در درسهای خارج که در حوزه علمیه می گفتند مقید بودند که توسلی به حضرت سید الشهداء داشته باشند و شاید همان علمائی که ارتباط داشتند در زندگی هم موفق تر بودند و اصل  منبرمن هم بخاطر این است که ارتباط با حضرت سید الشهداء (ع) قطع نشود.

و براین اساس هیئتی  که در قم هست بنام هیئت «بنی الزهرا» اینها هر سال بیست و پنجم ماه رجب که مصادف است با شهادت امام موسی کاظم (ع) و بیست و هفتم رجب که بعثت پیغمبر اکرم (ص) است این هیئت از قم به مشهد می روند حدود پنج هزار نفر جمعیت این هیئت است که آنجا هم عزاداری برگزار می‌شود و آنجا هم منبر می روم. باز آنجا نسبت به آن سفر یک عقیده خاص دارم، چون در راه زیارت امام هشتم علی بن موسی الرضا (ع) در خدمت زوار امام رضا (ع) افتخاریست که از باب خدمت به زائرین امام هشتم منبر می‌روم.

تدریس فقه سیاسی

در ارتباط با موضوع تدریس فقه سیاسی که بحمدالله از برکات مقدس انقلاب اسلامی می باشد و قبلاً صحبت شد باید عرض کنم که خود فقه چیز تازه ای نیست و از زمان پیغمبر (ص) بوده و ائمه هم آنرا نشر داده اند. سیاست هم باز چیز تازه ای نیست، سیاست همان حکومت پیامبر (ص) و امیر المومنین (ع) است و این همان سیاست اسلام است پس اصل فقه و سیاست یا به اصطلاح دیگر فقه سیاسی چیز تازه ای نیست، بوده است، اما چون شیعه همیشه در حال تقیه به سر برده و از سلاطین و خلفای جور و ستمگری که بوده اند، نتوانسته همیشه در صحنه سیاست و اجتماع باشد؛ فلذا فقه سیاسی کنار ماند اما الان بحمدالله بعد از پیروزی انقلاب که تشکیل حکومت بدست مجتهد و فقیه صورت گرفت همانطوریکه خیلی از احکام اسلامی که در انزوا بود از برکت حکومت اسلامی در صحنه اجتماع وارد شدند، از جمله آنها فقه سیاسی است که زمینه تدریس، ترویج و تعلیم بلکه پیاده کردن پیدا کرده است، فقه سیاسی را معانی متعددی  کرده اندهمانگونه که خود فقه را معانی متعددی کرده اند ولی به طور اجمال می توان گفت که فقه سیاسی آن بحثی از فقه است که سیاست و اداره اجتماع را بر عهده دارد که مرکز اصلی آن حکومت اسلامی است.

حکومت اسلامی از حکومت خدا که قابل پذیرش همه است سرچشمه می گیرد چون مردم ملک مطلق خداوند متعال هستند و خدا مالک مردم است پس حکومت از آن خداست و بعد خدا این حکومت را به پیغمبر عنایت کرده که در طول حکومت خدا این حکومت به پیغمبر (ص) می رسد پیغمبر هم به دستور خداوند این حکومت را به امام بعد از خودش تفویض کرده تا می رسد به امام زمان و قضیه غیبت که در زمان غیبت با نظریات گوناگونی که در ولایت مطلقه فقیه است لیکن هیچ کس از فقها  نیست که اصل حکومت ولی فقیه را قبول نداشته باشد.

پس اصل حکومت مرکز فقه سیاسی است. و در فقه احکامی برای اداره اجتماع مثل مسائل قضاوت- احکام دیات قصاص- و در جمیع معاملات برای اداره نظم اجتماع وجود دارد و حتی عباداتی که جنبه اجتماعی در آنها باشد مثل حج نماز جمعه و خلاصه تمام مسائلی که برای اداره جامعه لازم است در فقه از آن بحث می‌شود که آن را فقه سیاسی می نامیم و البته می بینیم که در فقه چقدر به احکام عقلائیه و عرفیه بها داده شده است و زیر بناء مبنای بسیاری از احکام فطری همین احکام عقلائیه هستند و پس نتیجه می گیریم که احکام عقلائیه هم جزء فقه هستند.

و در نتیجه فقهی که مرکب از احکام شرعی ،عقلی وعقلایی است می تواند در تمام ابعاد زندگانی و در تمام روابط فردی اجتماعی درونی و برونی کارساز باشد و مشکلات زندگی را گره گشا گردد.

مسافرتهای زیارتی:

بحمدالله بیش از ده بار به زیارت خانه خدا در حج تمتع و بیش از پنج بار هم در عمره مفرده خداوند توفیق خدمتگزاری به زائرین خانه اش را نصیب ما کرد. عراق هم قبلاً عرض شد که سه سال به عنوان سکونت برای تحصیل بود سوریه هم سه بار برای زیارت مراقد مطهرهای که آنجا هست توفیق حاصل شده و مشهد مقدس هم بحمدالله توفیق حاصل شده همانطوریکه عرض شد آن هیئتی که هست و سالانه مشرف می شوند برای خدمت به زائرین امام هشتم علی بن موسی الرضا (ع) هم توفیق زیارت امام رضا (ع) را خدا نصیب ما کرده و توفیق خدمتگزاری به زائرین را که یکی از خدمتگزاران آن مجالس هم به عنوان منبر، هم خداوند این توفیق را عنایت فرموده است.

در رابطه با اجازه اجتهاد:

دروسی را که در محضر اساتید و علماء داشتیم به عنوان تقریرات می نوشتیم بعد هم از سال 1355 شروع کردیم به نوشتن دوره فقه استدلالی مستقل برای خودم به عنوان همان شرح تحریر الوسیله و منهاج الصالحین و یک دوره فقه بحمدالله تمام شد بعد هم شروع کردیم به تالیف دوره اصول فقه و اصول هم تمام شد طبعاً از لطف و مرحمت خدا پیدایش نیروی اجتهاد را در خودم حس می کردم لکن درصدد گرفتن اجازه از کسی نبودم شاید خودم را در آن مرتبه نمی دیدم یا نیاز احساس نمی‌کردم هر چند از نظر علمی من تا آنجائی که ممکن بود احتیاط می کردم و تقلید نمی کردم یعنی فقط در همان چند سال ابتدای بلوغ تقلید کردم بعدها که حس کردم نیروی اجتهاد در من پیدا شده، عمل به احتیاط کردم. حتی استاد بنده مرحوم آیت الله فانی اصفهانی وقتی شنید که من مشغول نوشتن فقه هستم فرمودند که من مایلم نوشته های شما را ببینم شاید نظرشان این بود که ببینند و اجازه ای بدهند لکن چون من در مقام گرفتن اجازه نبودم اقدام نکردم بعد که ایشان فوت کردند بعضی ها به من گفتند که شما از مرحوم آیت الله فانی اصفهانی نوشته ای نگرفتید و گفتم نه و بعد خیلی حیف و دریغ خوردم از اینکه از ایشان یادداشتی ولو به عنوان یادگاری نگرفتم.

بعد که در فکر گرفتن اجازه افتادم علتی داشت و آن علت باعث شد که لااقل دو اجازه به عنوان بینه شرعیه از دو نفر از علماء و بزرگان اجازه ای بگیریم. این بینه شرعیه و اثباتی بود برای خودم و یا برای دیگری اگر وقتی مورد نیاز قرار می گرفت در دست داشته باشیم و آن علت خوابی بود که انگیزه ای برای گرفتن اجازه اجتهاد در بیداری شد. در قم که بودیم مرحوم آیت الله آل طیب را بعد از فوت ایشان در خواب دیدم و از ایشان مهری خواستم برای نماز، بعد ایشان مهری به من عنایت کردند بعد خواب دیدم امام حسن عسگری (ع) را که خدمت ایشان رسیدم و چند سوال مهم از ایشان کردم که یکی از سوالها همین بود که عرض کردم:

آیا من مجتهد هستم یا نه؟ ایشان فرمودند بله- سوال دیگری که برای من خیلی مهم بود در بیداری هم گاهی در فکرش بودم که در همان خواب هم از ایشان سوال کردم که آیا من سید هستم؟ یعنی آیا واقعاً نسب من تا پیغمبر اکرم (ص) می رسد یا نه؟ ایشان فرمودند بله و تصدیق کردند.

بالاخره این قضیه برای ما انگیزه ای شد تا در بیداری این اجازه را از بعضی از بزرگان و اساتید بگیرم.

اولین کسی که با ایشان صحبت کردم و در جلسات مختلفی من با ایشان بحث داشتم و در جلسه استفتائات ایشان هم مسائلی که برای ایشان می آمد برای من بازگو می کردند و ما هم بحث می کردیم حضرت آیت الله سید محمد علی علوی گرگانی است که فعلاً یکی از مراجع در قم هستند. وقتی با ایشان صحبت کردیم چون ایشان سابقه بحث با بنده را داشتند و نوشته های خود را هم به ایشان نشان دادم بعد از مطالعه ، ایشان اجازه اجتهاد را نوشتند.

بعد با مرحوم آیت الله العظمی سید محمد جعفر مروج که از نظر علمی بقیه سلف هستند یعنی یادگار گذشتگان که فعلاً مثل و مانند ایشان از نظر علم کمتر یافت می شود و تا ایشان بود می توان گفت که حلقه وصل علمای گذشته به عصر موجود بود و صاحب کتاب عظیم منتهی الدرایه در شرح کفایه هستند همچنین صاحب کتاب هدی الطالب در شرح مکاسب که چاپ شدند. اشخاصی که ایشان را می شناسند می دانند که شخصیت خیلی محتاطی بود و از شاگردان خاص مرحوم آیت الله شاهرودی (که در دادن اجازه اجتهاد با احتیاط بود و بعد از امتحان بسیار زیاد و بحث و سئوال حاضر می شدند اجازه اجتهاد را بدهند) ما با ایشان (یعنی آیت الله مروج) صحبت کردم و خدمت ایشان در نجف هم درس خوانده بودیم و مرتب در درس خارج ایشان شرکت می کردم.

بالاخره خدمت ایشان رسیدم و این تقاضا را از ایشان کردم و ایشان قبول کردند به شرط اینکه به سئوالهایی که به من دادند درست جواب بدهم. سوالات فقهی و اصولی طرح نمودند و من آن سوالات را به صورت مکتوب نوشتم و خدمت ایشان دادم و در ضمن شفاهی بحث شد و ایراد و اعتراض کردند، دفاع کردم و بالاخره بعد از یکسال و نیم از روزی که تقاضای اجازه اجتهاد خدمت ایشان داده بودم قبول کردند بحثهای زیادی و جلسات متعدد که روزهای جمعه که در قم مشرف بودند خدمت ایشان می رسیدم و بحث می کردیم و بالاخره بعد از  اینکه قضیه بر ایشان ثابت شد ایشان هم اجازه ای صادر کردند و این دو اجازه را از این دو نفر به عنوان بینه عادله شهادت به موضوع داده باشند بدست آوردم البته زمینه های دیگری نسبت به مراجع کنونی هم هست ولی خیلی قضیه را دنبال نکردم.

عنایات الهی و توجهات خاصه:

من خود را مثل یک برگ کاهی که روی آب شناور است و اینطرف و آن طرف می رود و پناهی ندارد می‌بینم بعد دستی بیاید و او را بگیرد و به ساحل برساند من خود را اینطور می بینم چون همانطوری که عرض شد از نظر شرایط خانوادگی چون پدر و مادری و کسیکه کامل باشد نبود تا به مسائل توجه داشته باشد ولی لطف الهی شامل حال ما شد. ابتداء که در دبستان درس می خواندم چشم درد شدیدی گرفتم وقتی که این درد به حد نهایت رسید کسانی که نمی خواهم از آنها اسم ببرم و اختیاراتی نسبت به ما داشتند گفتند که این دیگر بدرد درس خواندن در دبیرستان نمی خورد این باید برود طلبه بشود. چون جو آنوقت طوری بود که بر علیه روحانیت و بر علیه کسوت روحانیت بود آن چشم درد باعث شد که گفتند شما دیگر نمی توانید تحصیلات جدید را ادامه بدهید و بدرد تحصیلات جدید نمی خورید و باید وارد حوزه شوید.

خلاصه بخاطر چشم درد وارد تحصیل علوم حوزوی شدم و به آن ادامه دادم و بعد وقتی طلبه شده بودم شبی خواب دیدم که در همان منزلی که در شوشتر داشتیم و حالا دیگر در خیابان رفته و از بین رفته مثل اینکه به من الهام شد که امام زمان (ع) در پشت بام منزل است. من از پله ها بالا رفتم. رسیدم به پله های آخر که فقط دستم به سطح پشت بام می رسید. دیدم آقایی بزرگوار، سید بزرگواری شال سبز بر سر دارد و عبا هم دارد آنجا قدم می زند آنجا رسیدم و سلام کردم و جواب دادند. می دانستم که امام زمان (عج) است مثل اینکه پرسید چه می‌خواهی؟ خدمتش عرض کردم که چشمهایم درد می کند چکار بکنم که خوب بشوم. فرمودند: صبحها که بیدار می شود صدایش کن یا سلام کن بر او، من دیگر مثل اینکه ابهت ایشان مانع شد سوالی نکردم که کی را صدا کنم. به چه کسی سلام کنم و از پله ها پائین آمدم. بین راه در پله ها (البته در خواب) پیش خودم می‌گفتم که نپرسیدم که چه کسی را سلام کنم و چه کسی را صدا بکنم. گفتم خوب است برگردم بپرسم. برگشتم از پله ها بالا بروم و بپرسم که از خواب بیدار شدم بعد پیش خودم تعبیر و تاویل کردم این خواب را به اینکه ، الان کسی از ائمه (ع) که زنده است و سزاوار صدا کردن و سلام کردن هستند خود وجود مقدس امام زمان (عج) است. دیگر از همان وقت من مقید شدم هر روز بعد از نماز صبح زیارتی برای حضرت بخوانم روی امر و فرمانی که در خواب دادند بحمدالله لطف الهی و عنایت امام زمان درد چشم زائل گردید و با جد و تلاشی که آن اساتید ما در شوشتر داشتند باعث شد تا بتوانیم درس را ادامه بدهم.

روش تدریس:

ارتباطمان با شاگردان و آنهایی که با آنها بحث داریم خیلی خودمانی است یعنی حس می کنیم که داریم بحث می کنیم و آنها هم به عنوان هم بحث می دانم یعنی به خودم اجازه می دهم که از گفتار آنها هم استفاده ببرم و اگر احیاناً صحبتی به عنوان سوال، پیشنهاد یا اعتراض حتی وارد بشود و حرف قابل استفاده ای بزنند من تقدیر می کنم و ارتباط به نحوی است که مثلاً دو یا چند نفر با هم بحثی داشته باشند و حساب تفوق و تفاوت بین اشخاص حتی در بحث نیست.

تواضع و فروتنی بجای خودش خوب است البته تواضعی که فنی باشد و استاد باید این خصلت را داشته باشد و به این معناست که تواضع باید باشد اما نه تواضعی که شکست استاد یا معلم باشد یا او را در نظر شاگرد کم ارزش یا بی ارزش کند.

من کیفیت درس گفتن را مکرر عوض می کنم و کیفیت درس را با خود شاگردان به عنوان مشورت در میان می گذارم و با ایشان صحبت می کنم که می خواهند کیفیت تدریس چگونه باشد مثلاً می خواهند بنویسند یا بعداً بنویسند. از نظر تند و کند بودن در بیان و به این شکل تا جائی که امکان دارد در تحصیل رضایت شاگردان تلاش می کنم و آنهائی را که با خودشان سرکار دارم اظهار رضایت می کنند و آنهائی را هم که دیگران می‌گویند اجمالاً رضایت است.

فرزندان:

از لطف الهی دارای 4 پسر و یک دختر، که 3 پسر در رشته تحصیل علوم حوزوی وارد شدند و یکی هم که در رشته علوم دانشگاهی وارد شد دکترو مهندس  شد وعضوهیات علمی دانشکاه است همه مشغول کار هستند و این هم یکی از نعمتهای الهی بر من است.

در مورد سید نعمت الله جزایری:

از نظر نسب اینجانب با هفت واسطه به مرحوم علامه سید نعمت الله جزایری می رسم که ایشان  از علمای قرن دوازدهم بوده که فوت ایشان در سال 1112 قمری است. اصالت ایشان از جزایری که میان بصره و آبادان است که سید در «صباغیه» یکی از این جزایر ساکن بودند و پدرش هم اهل علم بوده، از صباغیه مشغول تحصیل می شوند و مقدمات را در آنجا تمام می کنند. بعد از آنجا به جای دیگری در همان اطراف که جزیره بزرگتری بود مشغول تحصیل می شوند تا اینکه تحصیلات خود را تکمیل می کنند و خودش و برادرش به شیراز منتقل می شوند و تحصیلات خود را تکمیل می کنند و در مدرسه منصوریه مشغول می شوند و حجره ایشان هم هنوز در مدرسه منصوریه معلوم و مشهور است و من شیراز که رفتم حجره سید را زیارت کردم.

بعد سید منتقل می شوند به اصفهان، و در زمان مرحوم علامه مجلسی است و یکی از کمک  دهندگان در نوشتن بحارالانوار به مجلسی و دیگر کتب ، ایشان هستند و خیلی به مجلسی نزدیک می شوند و مرحوم مجلسی هم اجازاتی به سید داده که در این اجازه خیلی از سید تعریف کرده و ایشان در بعضی اجازات نوشته است که آنچه من استفاده بردم از این سید بیش از آن چیزی بود که او از من استفاده برد.

اجمالاً سید کتب بسیاری را به یادگار گذاشتند 53 عنوان کتاب آنچه من دیدم از سید هست و اینکه هر عنوان ممکن است چند جلد باشد مثل انوارالنعمانیه که در 4 جلد به چاپ رسیده و قصص الانبیاء، زهرالربیع و دیگر کتبی که از ایشان به یادگار مانده مثل شرح تهذیب، شرح استبصار که البته متأسفانه اکثریت کتابهای سید به چاپ نرسیده است و خلاصه سید عالمی بود کم نظیر که در تمام علوم تبحر داشته و در هر علمی و در هر فنی، آنچه من خودم تجربه کردم علم اصول، علم فقه، علم کلام حتی حکمت و فلسفه که به مرام سید خیلی جور نمی آمده، تبحر داشته و از ایشان، دیگران نقل کردند به عنوان استشهاد، جامع منقول و معقول و جامع علوم و فنون متعدد از نظر علمی بودند و بعد در زمان مجلسی منتقل می شوند به شوشتر که شوشتر در آن زمان مرکز خوزستان و شهر مهم آن بوده و مشغول تبلیغ در شوشتر می شوند و خدمات بسیار بزرگی را در تبلیغ دین می‌نمایند که از آن جمله از آثار پر برکت سید که هنوز در شوشتر هست مدرسه علمیه ایست که سید آنرا تأسیس کرده و به اسم ایشان الان در شوشتر فعال است.

بعد در سفری که ایشان به مشهد مشرف می شوند در برگشت از مشهد وقتی به نزدیکی جایدر که امروز به پلدختر موسوم است می رسند مریض می شوند و وصیت می کنند که هر کجا من از دنیا رفتم در همانجا دفن کنید و جنازه مرا به جائی منتقل نکنید. همانجائی که فوت می کند دفن می کنند و الان که پلدختر توسعه پیدا کرده مقبره سید هم به این شهر متصل شده و در آنجا به عنوان امامزاده ایست که محل زیارت عموم مردم است و قبرهای اموات و گلزار شهدای پلدختر در کنار قبر سید است و بسیاری از اهالی آن کرامات بسیار بزرگی را هم از قبر سید دیدند که نقل می کنند.

 

در مورد حضرت آیت الله آل طیب:

مرحوم آیت الله آل طیب (ره) عالمی کم نظیر بودند که هم در تدریس، و هم در بحث، و هم از نظر اخلاق و صفات.

آنچه من بعد از لطف خدا دارم از اساتید خود می دانم و حق آنها را بر خود لازم می دانم و تا آنجائیکه امکان دارد برای شناسایی این اساتید تلاش کردم مثلاً برای شناساندن مرحوم آیت الله فانی اصفهانی مقاله ای نوشتم که در کتابی که از طرف آستان حضرت معصومه (س) بنام ستارگان حرم چاپ و منتشر شد. یک مقاله هم در مورد آیت الله مروج نوشتم که از اساتید ما بودند که برای شناسایی ایشان و البته ادای وظیفه که بنده نسبت به حقوق بزرگ ایشان دارم نوشتم که در جلد دیگری از ستارگان حرم چاپ شد.

البته بعد از فوت مرحوم آیت الله آل طیب خودم در فکر بودم که در ارتباط با ایشان چیزی بنویسیم بعد هم از طرف برخی از بیت ایشان این قضیه از بنده تقاضا شد که بنده آنچه را که خودم خاطره شخصی از ایشان دارم و بعضی از نوارها که با ایشان مصاحبه شده بود با برخی از شاگردان ایشان، و همچنین برخی از نوشته های ایشان را آوردند و پیشنهاد شد که در مورد ایشان کتابی نوشته شود و من با اینکه اشتغالات زیادی داشتم و کمتر در مورد شخصیتها و نقل زندگی اشخاصی در مقاله های خود می پردازم اما بخاطر ادای حق اساتید که دارم این کار را قبول کردم و حدود یکصد و هفتاد صفحه در بخشهای متعددی، ابعاد مختلف زندگی مرحوم آیت الله آل طیب را نوشتم که از جمله نسبت به مرحوم سید نعمت الله جزایری در مقدمه دو صفحه ای آوردم و همچنین نسبت به حالات پدربزرگوار ایشان مرحوم سیدمحمدحسین آل طیب حالات ایشان را هم مختصراً نقل کردم، بهر حال حدود یکصد و هفتاد صفحه در ابعاد مختلف زندگی، اخلاقی، علمی از ایشان که خودم سراغ داشتم و از جاهای دیگر استفاده کرده بودم ثبت کردم ولی متأسفانه مشاهده کردم که از شدت و حرارت پیشنهاد اولیه کاسته شد و به سردی گرائید. بعد من هم بخاطر اشتغالاتی که داشتم کار را کنار گذاشتم قضیه تا مدتی پیش همینطور ماند تا اینکه دو سه روز پیش از شوشتر زنگ زدند و وقتی قضیه را شنیدند چون مثل اینکه اخیراً برای تقدیر و تشکر از حضرت آیت الله آل طیب حرکاتی صورت گرفته و سالگردی در آنجا گرفته شده، از طرف برخی منسوبین ایشان یا مؤمنین شوشتر در فکر تقدیر از ایشان بر آمدند و کارهائی انجام داده اند که از جمله نوشتار بنده است و اینها با بنده تماس گرفته‌اند و گفتند که حاضرند چاپ کنند و اگر نیاز به تکمیل هست انجام بدهم و آنها آمادگی خود را برای چاپ این کتاب اظهار کردند من هم گفتم انشاءالله  تا شاید قدمی در جهت شناسایی این عالم بزرگ برداشته شود.//بعدمقاله ای دربیان شخصیت این استادبزرکوارنوشتم ودرمجله مسجدمنتشرشد//.

ایشان از نظر علمی شخص بسیاری بحاث بودند هر وقت مطالب دیگر علماء را ملاحظه می کردند نقد بر آنها وارد می کردند در بسیاری از مطالب نقد و اشکال و اعتراض داشتند حتی گاهی خیلی این اشکالات در نظرشان جلوه می کرد و مکاتبه می کردند نجف و قم با برخی از علماء یا وقتی در سفرهایی که در قم و مشهد و اراک و تهران می آمدند و من گاهی در خدمت ایشان بودم می دیدم هر یک از علماء قم و مراجعی که در قم و جاهای دیگر خدمتشان می رسیدند ایشان را  شخص عالم، بزرگوار، مبرز، و بحاث می دیدند که از محضر ایشان استفاده های بسیار می بردند.

از نظر اخلاقی هم ایشان عالمی فروتن و بزرگوار بودند که ما بسیاری از اخلاقیات را در درس از ایشان یاد گرفتیم. یکی از خصوصیات ایشان در تدریس این بود که بسیار به شاگردان اهمیت می دادند و اگر گاهی بعضی از شاگردان به ایشان به عنوان اعتراض و اشکال در مبحث مطلبی را بیان می کردند ساکت می ماندند کاملاً به حرف آن شاگرد گوش می دادند و اگر گاهی متوجه می شدند که حق به جانب شاگرد است فوری حق را به او می دادند گاهی می شد روز بعد که در درس می آمدند می گفتند فلانی من صحبتی را که شما دیروز کردید در باره آن فکر کردم دیدم حق به جانب شماست یعنی با اینکه ایشان استاد بزرگوار بودند اما برای پروراندن ذهن شاگردان ، خود را در سطح آنها قرار می دادند و نقد و اعتراض آنها را می پذیرفتند.

مطالعه:

ما بحمدالله با توفیق الهی اکثریت وقتمان را در مطالعه و نوشتن صرف می کردیم و اخیراً هم نه تنها کمتر نشده بلکه بیشتر هم شده. همانطوریکه راجع به نوشتن کتابها عرض شد کتب فقهی و اصولی و کتابهای دیگری که البته فارسی و عربی در زمینه های مختلف دیگر دارم مخصوصاً فقهی و اصولی، چون هدفمند بود تقریباً اکثریت وقتم صرف نوشتن می شد یعنی صبح تا قبل از ظهر تدریس داشتم بعد که منزل می آمدم نهاری صرف می شد و نمازی می خواندم و مشغول نوشتن می شدم تا عصر، بعد هم یک ساعتی درس داشتیم که می رفتیم و شرکت می کردیم بعد نماز مغرب و عشاء و فوری بعد از نماز می آمدم و مشغول نوشتن می شدم تا وقت خواب و گاهی هم نیمه های شب بعضی از مطالب به ذهنم می رسید که احیاناً برایم حل نشده بود همانطوریکه خوابیده بودم و حل آنها به نظرم می رسید بلند می شدم و می نوشتم.

اخیراً هم گر چه مرحله فقه و اصول تمام شده اما تدریس هست و مطالعه برای تدریس و نوشتن مقالات مختلفی که اکثراً از جاهائی مثل همایش ها و کنگره ها که احیاناً برگزار می شود درخواست می دهند و همچنین نوشتن جزوه های درسی و حضور در مرکز دایره المعارف فقه اسلامی، بعد هم به منزل می آئیم و یک ساعتی استراحت می کنیم بعد از ظهر هم در ایام تحصیل تدریس هست و در ایامی هم که تحصیل نباشد نوشتن مقالات و مطالبی که پیشنهاد می شود یا طرح سوالات برای بعضی موسسات برای امتحان مثل دانشگاه یا برخی سوالات فقهی و اصولی و معارف کنکور بعضی دانشگاهها در همان رشته ای که خودم تدریس می کنم.

زیارت حضرت معصومه (س):

اما نعمت جوار و همسایگی با حضرت معصومه (س) که یکی از نعمتهای بزرگ خدا بر من است که پس آنکه از نعمت جوار امیرالمؤمنین علی (ع) محروم شدیم جوار حضرت معصومه (س) است که واقعاً یکی از نعمتهای بسیار بزرگ خداوند است که به ایران عنایت فرموده. این امامزاده بزرگوار که مانند او کمتر یافت می شود و شاید بتوان گفت بی نظیر است حضرت معصومه (س)، چون سه امام امام صادق (ع)، امام هشتم و هم امام نهم در باره فضیلت زیارت این بانوی بزرگ تقریباً یک مضمون تعریف و ترغیب کرده اند مردم را که فرموده اند کسی که او را زیارت کند خداوند بهشت را بر او واجب می کند.

اما یکی از کرامتهایی که خودم شخصاً از حضرت معصومه (س) دیدم و مقصود بیان عظمت حضرت معصومه(س) است نه اینکه چیزی در خود بنده باشد این است که ما یک وقتی در چهار و پنج سال پیش که در منزل بنائی داشتیم یک وقتی پولمان تمام شد. روز وفات امام صادق (ع) بود که روضه هم شرکت کرده بودم بعد از روضه تقریباً ساعت یاز ده صبح بود که برمی گشتم. از کنار حرم حضرت معصومه (س) داشتم رد می‌شدم ناگهان به این فکر افتادم که ما در خانه بنائی داریم و متأسفانه برای تأمین مخارج بنائی پول نیست بعد یک مرتبه این مطالب به ذهنم خطور کرد گفتم بروم از عمه ام حضرت معصومه (س) پول بگیرم خلاصه به این نیت ما وارد صحن مطهر حضرت معصومه شدیم وقتی وارد حرم مطهر شدم فکر کردم وضو ندارم گفتم وضو بگیرم بعد وارد حرم شوم. آمدم به طرف حوضی که در وسط صحن آئینه صحن بزرگ حضرت معصومه (س) که محل وضو گرفتن است آنجا گفتم وضو بگیرم بعد به حرم مشرف شوم وقتی عبا و جورابها را در آوردم و کنار گذاشتم و آستینها را بالا زدم و نشستم برای وضو گرفتن دیدم کسی دست بر روی شانه ام گذاشت برگشتم نگاه کردم دیدم یکی از مؤمنین است. البته از دوستان بود، بلند شدم و با هم سلام علیک کردیم، بعد گفت که حاج آقا شنیدم که شما بنائی دارید. گفتم بله گفت که شما پنجاه هزار تومان پیش من پول دارید خلاصه پیش من هست و به شما می دهم خواست خداحافظی کند و برود دستش را گرفتم و گفتم که تو می‌ دانی  چه کسی تو را فرستاده. گفتم که تو را حضرت معصومه (س) فرستاد. بعد اشاره کردم به حرم حضرت معصومه (س) گفتم به خود حضرت معصومه که خودش می داند  من وارد نشدم مگر برای گرفتن پول و هنوز وارد حرم مطهر نشده بودم که این قضیه اتفاق افتاد و این قضیه ای بود از همان شخص که پیش از آن سابقه نداشت و بعدش هم لاحقه نداشت و من این مطلب را از کرامات و توجه حضرت معصومه (س) می‌دانم که البته مقامات آن بی بی بزرگ از اینها هم بالاتر است.

استفاده از وقت:

وقتی انسان ارزش کاری را که انجام می دهد مورد توجه قرار دهد یعنی باید قبل از آنکه وقتش را صرف کاری کند پی به ارزش آن کار ببرد خواه مطالعه یا کار شخصی باشد بالاخره هر کاری انسان بخواهد انجام دهد و وقتش را در آن صرف کند قدم اول این است که ارزش آن کار را بدست بیاورد مثلاً اگر می خواهد مطالعه کند باید بداند که مطالعه چقدر در زندگی او مؤثر است و اگر می خواهد ورزش کند باید پی به ارزش ورزش ببرد تا وقتش را در آن صرف کند پس قدم اول اینکه باید به ارزش کارها پی برد بعد برای انجام کار حرکت کرد و قدم دوم پس از آنکه ارزش کار و هدف را تشخیص داد باید انجام آن کار دارای هدف و غرضی باشد مثلاً برای رسیدن به آن ارزش کاری را در نظر بگیرد که از اول تا آخر انجام دهد مثلاً فرض کنید مطالعه، اگر انسان بخواهد مطالعه کند اگر همینطور کتابی بیاورد جائی از آنرا باز کند و مطالعه کند چنین مطالعه ای بدرد نمی خورد و به جائی نمی رسد اما اگر بخواهد مطالعه موثر باشد باید قصد کند فلان کتاب را از اول تا آخر بخواند وقتی این کار را انجام داد این مطالعه هدفمند است و پی به ارزش آن خواهد برد.

با تشکر از شما برای ترتیب دادن چنین مصاحبه ای . و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته.

  • ۹۹/۱۰/۱۹

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی